روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

سال 91 در راهه

روزای پنجشنبه میشم خانوم خونه و در خدمت منزل گرام هستم و به شغل شریف خانه داری می پردازم ولی زیاد اهل کار خونه نیستم زیاد دست و دلم به کار نمیره سطحی تمیز کاری میکنم دوست دارم مثل این خانوما که تعریف میکنن خونمو برق بندازم ولی نمیتونم یعنی هر چی تمیز میکنم به دلم نمیشینه الانم فقط فکر خونه تکونیم! هنوز شروع نکردم اصلا نمیدونم از کجا و چه جوری باید شروع کنم یه آبجی هم نداریم بیاد کمکمون! مامان خانم که تو کارای خودشم مونده بسکه پاهاش درد میکنه! چند وقت فقط بهش فکر میکنم ولی هنوز اقدام نکردم...

جمعه ناهار خونه مامان اینا بودیم بعدش با هم رفتیم نمایشگاه فروش بهاره کلی خرید الکی پلکی کردیم شده بودیم مورچه (فقط آذوقه خریدیمو انبار کردیم) ماشاا... با این قیمتا به رخت و لباس نمیرسیم زرنگ باشیم فقط میتونی صورتمونو با سیلی سرخ کنیم! همه می نالن از این اوضاع اقتصادی ولی هیچکس هیچ اقدامی انجام نمیده فقط غر میزنیم، کارگر، کارمند، شغل آزاد ... پای حرف هر کدوم می شینی میگن دخل و خرجشون با هم نمیخونه ...

شنبه در خدمت خلق ا... بودیمو مدیر گرام ! به فرموده مدیر تازه به دوران رسیده رفتیم مرکز برای کسب امتیاز بیشتر ولی خوشم اومد خوشگل دماغشو سوزودن آخه هنوز باور نداره اداره ما هر چقدر هم خوب کار کنه از دید مسئولین بالا آخره... بچه های اداره میگن اینجا تبعیدگاه سازمانه مسئولین رده بالا همه کارکنان این اداره رو به چشم تبعیدی نگاه میکنن... و با اعصابی خورده شیشه ای بدون گرفتن امتیاز لازم برگشتیم اداره ...

امروزم باز از اون همایشهای مسخره داشتیم برای برنامه ریزی برای سال 91 (ای خدا چه زود روزگار میگذره، امسال هم داره تموم میشه و ما هنوز اندر خم یه کوچه ایم) کلی بریز بپاش کردن تا در راستای برنامه ریزی یکی از نمایندگان مجلس محترمو بهمون معرفی کنن برای رای دادن! 

تا حدودی برنامه های کاری سال 91 مون مشخص شد ولی هنوز برای برنامه زندگیمون هیچ فکری نکردیم...!!!!!! 


  


در مواقع مختلف زنان و مردان چه کفش هایی می پوشند؟

پر واضح است تفاوت های زنان و مردان در مواقع و صحنه های مختلف زندگی ...

این بار می ریم که داشته باشیم فرق خانم ها و آقایون رو در مدل کفششون در مواقع مختلف...

کمی دنبالم بیا

.

.

.

shoes6 در مواقع مختلف زنان و مردان چه کفش هایی می پوشند؟ (طنز)

هدیه ولنتاین

یکشنبه نیروی جدیدی که با عنوان پست من به اداره معرفی شده بود تشریف فرما شدن یه دختر خانم کم سن و سال بود رئیسمون بهش گفت برو قسمت اداری تا یه جا براتون پیدا کنیم (اصلا اجازه ندادن بیاد تو اتاق ما با اینکه نامه اش برای قسمت ما خورده بود) دو روز تو قسمت اداری بودن تا امروز شدن مسئول آمار و اطلاعات اداره! و من همچنان سر پست خودم مشغول خدمت به خلق ا... هستم! ته دلم میخواست جای منو عوض کنن ولی هر چی گفتم موافقت نکردن ... خدارو شکر راضیم به رضای خدا.

دیروز درگیر کار پکیج بودیم سیا جون زحمت کشیدنو بالاخره سیستم گرمایی خونه رو مجهز کردن، سوپرایز خیلی بزرگی برام بود چون قرار بود زمستون سال آینده اقدام کنیم ولی چون آبگرمکن جوابگو آبگرم خونه نبود و چند هفته ای مجبور بودم با آب سرد ظرف بشورم (هر دفعه بعد از تموم شدن ظرفا، دستای یخ زدمو میبردم میچسبوندم به سیا و می گفتم "دلا بسوززززززززد" و همسری محترم دلشون سوختو دو میلیون رفتن زیر قرض و قسطی پکیج رو خرید...دیروز زودتر اومده بود خونه و نصاب خبر کرده بود تا قبل از اینکه من بیام میخواست که پکیج نصب شده باشه و منو سوپرایز کنه، من آخراش رسیدم کلی ذوق زده شده بودم ، البته خونه رو داغون کرده بودن ولی بعد از رفتن نصاب با کمک سیا خونه رو سرو سامون دادیم خیلی خوب شده بود واقعا تعریفایی که در موردش شنیده بودم صحت داشت از دیشب تا حالا هوای خونه گرم و مطبوع شده و دکوراسیون خونه هم بهتر شده (بخاری رو از وسط پذیرایی برداشتیم کلی جا باز شد) سیا جون دست گلت درد نکن بهترین کادوی ولنتاین رو بهم دادی ، قربونت برم عزییییییییییزم .....!!!

هنوز آثار شادی توی صورتم هویداست (نیشم تا بنا گوشم بازه) هر چند دقیقه یه بار از شوشوی گرام برای این از خود گذشتگیش و با این هم قرض و قوله باز تن به یه بدهکاری دیگه به خاطره راحتیمون داد تشکر میکنم...


زندگی کن

زندگی این نیست که صبر کنیم طوفان بگذره ...http://marshal-modern.ir/Archive/2011/2/19/image013.gif

زندگی اینه که یاد بگیریم چطور زیر بارون برقصیم :

http://marshal-modern.ir/Archive/2011/2/19/image014.gifhttp://marshal-modern.ir/Archive/2011/2/19/image014.gifhttp://marshal-modern.ir/Archive/2011/2/19/image014.gifhttp://marshal-modern.ir/Archive/2011/2/19/image014.gif

http://marshal-modern.ir/Archive/2011/2/19/image015.gif

تعطیلات خود را چگونه گذرانید

از پنج شنبه تعطیلاتم شروع شده بود ولی سیا سرکار بود براهمین تا بعد از ظهر تو خونه تنها بودم و مشغول شغل شریف خانه داری بودم کلی به خونه حال دادمو تمیزکاری کردم ساعت دو سیا زنگ زد گفت قراره بره جایی شاید اونجا ناهار بخوره گفت من ناهارمو بخورم منم تنهایی نشستم یه دلی از عذا دراوردم فقط ته غذارو بجا گذاشتم بعد یه ساعت آقا سیا با دماغ سوخته تشریف فرما شدن بع له ناهار نخورده بود نونم نداشتیم براش یه چیزی مهیا کنم بیچاره مجبور شد ته مونده غذارو بخوره، بعد ازظهر با هم دیگه کلی هویج آب گرفتیم بستنی هم خریدمو بردیم برا داداش کوچیکه (اندر مراقبتهای بعد از عمل) شام موندیم خونه مامان اینا سیا تونست دلی از عذا دربیاره و جبران مافات کنه!

جمعه صبح هم بلافاصله بعد از اینکه از خواب بیدار شدیم رفتیم خونه مامان اینا آخه قراره بنگاه داشتیم مامان میخواست خونه بخره ، صبحونه رو اونجا خوردیمو رفتیم سمت ستارخان برای بستن قولنامه حدوده دو ساعت نشستیم صاحبخانه محترم نیومدنو معامله بی معامله! فقط از این همه راه رفتن یه شال نصیبم شد (مامان برام خرید) بعد از ناهار اومدیم خونه خودمون حسابی از بقیه تعطیلات استفاده کردیمو فقط استراحت فرمودیم امروز صبح داشتم وسائل صبحانه رو آماده میکردم که سیا گفت حداقل روز تعطیل یه غذایی بذار ما که همش داریم آشغال میخوریم (با لحنه شوخی گفت) گفتم نمک چشماتو بگیره ما که خونه مامان اینا غذای خوب میخوریم گفت نه غذاهای خودتو میگم! منم گفتم حالا که اینطوره من اصلا آشپزی نمیکنم یا خودت آشپزی کن یا زنگ بزن برامون غذا بیارن... صبحونه رو مفصل خوردیم چون جفتمون میدونستیم از غذا خبری نیست! دوتایی با هم کلی گردو شکستیمو مغز کردیم با هم دیگه نشستیم فیلم دیدم، ناهار درست نکردم و با خوردن هل و هوله سپری کردیم تا بعد از ظهر،سیا گفت برا شام بریم بیرون غذا بخوریم گفتم باشه من که دیگه راحت شدم فقط بی زحمت بگو ظرف شستنتم آشغالیه تا دیگه ظرفم نشورم دیگه راحته راحت میشم... از صبح تا شب کلی سر یه کلمه حرفشه سربه سرش گذاشتمو خندیدیم ولی باز دلم راضی نشد برا شب یه مقدار برنج گذاشتم دیدم میگه پاشو بریم بیرون غذاتو بذار برا ناهار فردا... منم یه زن مطیع و حرف گوش کن زیر گازو خاموش کردم و شال و کلاه کردم همراه همسری محترم رفتیم به رستوران تالاری که عروسیمون توش بود کلی خوش گذروندیم...


فرهنگ لغات آقایان

چه جالب . بعد چی شد؟
ترجمه : هنوز داری حرف می زنی؟ بس کن دیگه !

این بار دیگه چیکار کردم؟
ترجمه: این بار چطوری مچم رو گرفتی؟


عزیزم خسته ای . بیا یه کم استراحت کن.

ترجمه: صدای جارو برقی نمی ذاره پلی استیشن بازی کنم. خاموش کن.


یااااادم رفت.

ترجمه: کد پستی سی و چهار رقمی خاله اولین دوست دخترم رو هنوز یادمه اما روز تولد تو رو یادم رفته.


از صبح تا شب دارم جون می کنم بخاطر تو و این بچه.

ترجمه: امروز از محل کار مرخصی گرفتم با رفقا رفتیم کنار رودخونه کباب خوردیم.


عزیزم راهو بلدم.

ترجمه: می تونم راهو پیدا کنم به شرطی که بفهمم تو کدوم کشوریم.


نتونستم پیداش کنم.

ترجمه: شئی مورد نظر بیش از یه متر با من فاصله داشت. حوصله نداشتم پاشم.


برای تمام کارهام یه دلیل منطقی دارم.

ترجمه: یه کم فرصت بده یه خالی بندی جور کنم . 


کفش

امروز بالاخره جناب برف خان قدم رنج فرمودنو پایین شهرم سفیدپوش کردن چند وقته بالاها داره میباره ولی این پائین مایئنا به جزء سوزو سرما  هیچ خبری نیست بالاخره چشمانمون به جمال آقای برف خان منور شد با اینکه هوا خیلی سرد شده ولی دیدن برف کلی نشاط و شادی بهمراه داره...(همه اینارو گفتم که برسونم بچه پائین شهرمو با قیمتای نجومی بالا شهر غریبم)

چند شبه پیش رفته بودیم پاساژ دنیای نور تو رسالت، یه فروشنده فوق العاده زرنگ یه کلاه تو سرم گذاشتن تا نوک پاهامو پوشش داد همه اش تقصیره مامان خانم بود یه دفعه جو گیر شدنو گول زبون چرب و نرم آقای استاد تمام فروشندگی رو خوردن!! داستان از این قراره که سیا برا خودش جلو جلو میرفت و من و مامان هم دوتایی با هم داشتیم مغازه هارو نگاه میکردیم که به یه کفش فروشی رسیدیم یه بوت سئوال کردم جناب فروشنده فرمودن 200 هزار تومن یکی دیگه گفتن 150 هزار تومن به مامان گفتم بیا بریم بیا... که آقای فروشنده افتاد دنبالمون بیان تو بیان فقط پا بزنید ببینید چیه اونوقت هر چقدر خواستید پول بدید گفتم نه مرسی عجله داریم ولی ول کن نبود مامان گفت بریم ضرر نداره خلاصه رفتیم و با کلی روضه خونی فروشنده یه بوت 150 هزار تومنیشو بهمون قالب کرد 55 هزار تومن اومدیم خونه دیدم به پام کوچیکه (بسکه حرف میزد من فقط یه لنگشو پا زدم فقط میخواستم خودمو به سیا برسونم) امشب دوباره با سیا رفتیم که عوضشون کنم شماره پامو نداشت مجبور شدم یه مدل دیگه بر دارم همونی که گفته بودن 200 هزار تومن با همون قیمت 55 هزار تومن برداشتم ولی اصلا ازش خوشم نمیاد به نظرم 20 تومن هم نمی ارزه! صد رحمت به کفشای میرزا نوروز!! فقط موندم چه راحت قیمت رو جنساشون میذارنو چه راحت قالب خلق ا... میکنن...