روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

شیراز (۱۵/۴/۹۱ - ۱۷/۴/۹۱)

بالاخره کار نمایشگاه ساعت 11:30 شب چهارشنبه به خوبی و خوشی تموم شد وقتی رسیدیم خونه بلافاصله گرفتم خوابیدم ولی آقا سیا نشستن پای تلوزیون انگار نه انگار که فردا مسافریم باید صبح زود بیدارشیمو وسایلامونو جمع کنیم...

صبح (پنجشنبه 15 تیر) ساعت 9 از خواب بیدار شدیم من تند تند وسایلامنو جمع می کردمو آقا سیا خونسرد نظارگر بودنو از روز تعطیلشون لذت میبردن و با آرامشی وصف نشدنی برا خودش صبحانه آماده میکرد... من رفتم حمام و اومدم یه سری هم لباس اتو کردم هنوز آقا داشتن صبحانه میل می فرمودن! اینجا بود که دیگه آمپر من به جوش اومد شروع کردم به غرغر کردن سیا هم انگار نه انگار ! با سکوتش بیشتر لج منو درمیورد (من اگه جای اون بودم یا عصبانی میشدمو داد و بیداد میکردم یا با مهربونی باعث میشدم طرف آروم بشه و کمکش میکردم ولی سیا فقط سکوت کرده بودو گاهی وقتا یه نیشخندی هم تحویلم میداد...) خلاصه ساعت 11 آماده شدیمو از خونه زدیم بیرون، اول رفتیم خونه مامان اینا یه سری وسیله برداشتم بعد سفارشات لازم رو در خصوص غذا دادن ماهی هارو به مامان کردم و بعد از خداحافظی راهی فرودگاه شدیم پروازمون ساعت 1:45 دقیقه بود برا ساعت 12 فرودگاه بودیم ، پرواز هم چند دقیقه ایی تاخیر داشت حدود ساعت 5 هتل (آریو برزن) بودیم روز اول رو تور برامون برنامه ایی نداشت قرار بود خودمون شیراز رو بگردیم بعد از دو ساعت استراحت زدیم بیرون اول رفتیم شاهچراغ برای زیارت نیم ساعت اونجا بودیمو بعد یه کم بازارای اطراف حرمو رو گشتیم (بازار شاهچراغ و بازار روح اله)  بعد رفتیم عفیف آباد مرکز خرید ستاره، جای جالبی بود طبقه آخرش شهربازی بود و پر از بازیهای کامپیوتری ولی انقدر ما عجله داشتیم بازی نکردیم با خودیمون قرار گذاشتیم فردا بعدازظهر بیام، باید برا ساعت 10 هتل بودیم مگر نه شام بی شام (منکه صبحانه نخورده بودم ناهار هم همون غذای مختصر هواپیما بود برا شام دست و پا میزدم هی به سیا میگفتم بدو بدو که به شام برسیم) سر ساعت رسیدیم شامو خوردیمو من از خستگی بی هوش شدم.فرداش (جمعه 16 تیر) باید ساعت 8 برا گشت دم در هتل آماده بودیم که ما تازه 8 از خواب بیدار شدیم تند تند آماده شدیم و سیا رفت پائین تا صبحانشو بخوره (سیا ممکن از خون باباش بگذره ولی صبحانش تحت هیچ شرایطی نمیگذره) با تاخیر رفتیم سوار اتوبوس شدیم بردنمون تخت جمشید کلی چیز یاد گرفتیمو اطلاعات تاریخیمون آپ دیت شد (یه دختر خانمی مهربونی که لیدر تور بود با حوصله همه چیزرو توضیح میداد) کاخهای سلطنتی ، تالار صد ستون، خزانه داری، مقبره انوشیروان سوم و کاخ نوروزی که از ملل مختلف برای شاه هدایای نوروزی میوردنو دیدیم که خیلی جالب بود روی دیوار تمام مللی که هدایا میوردن با تمام جزئیات ممکن حتی نوع آرایش مو و لباس و زینت آلات روی دیوار کنده کاری کرده بودن  انقدر امپراطوری کوروش کبیر گسترده بوده که از آفریقا هم براش هدایا اورده بودن ...

بعد از تخت جمشید رفتیم نقش رستم اونجام چهار تا آرامگاه بود آرامگاه داریوش و بقیه رو هم یادم رفته یه سری هم نقش روی دیوار هک شده بود که شاهان هخامنشی بودن ولی چون هیکلای درشتی داشتن مردم قدیم فکر کردن این نقشها مربوط به شاهنامه میشه و رستم هستش برای همین به نقش رستم معروف شده اونجا یه معبدکده هم بود که احتمال میدن اونجام مقبره باشه...

تا ساعت 2 بعد از ظهر اونجا بودیمو برا ناهار برگشتیم هتل ناهارو خوردیمو بعد یه مقدار استراحت کردیمو ساعت 6 با سیا زدیم بیرون رفتیم مرکز خرید زیتون بعد سریع برگشتیم هتل چون برا ساعت 8 باید جلوی در هتل بودیم برا شام میخواستن ببرمون بیرون.

برا شام رفتیم شاندیز مشهد الاهو که خیلی از شیراز دور بود راهش خیلی خسته کنده بود شام رو همراه با موسیقی زنده خوردیمو ساعت 12 شب رسیدیم هتل بلافاصله گرفتیم خوابیدیم چون باز باید 8 صبح آماده گشت بودیم.

شنبه صبح (۱۷ تیر) ساعت 7 بیدار شدیم من چمدون رو جمع کردم آخه ساعت 1:30 باید میرفتیم فرودگاه بعد رفتیم صبحونه خوردیمو بعد همراه با تور رفتیم اول باغ ارم که خیلی خوشگل بود من عاشق اون امارت شده بودم که توی باغ بود جلوش یه حوض بزرگ آب بود که چهار طرفش درختای نخل بود یه قسمت از باغ هم یه برکه کوچیک بود که پر از ماهی های قرمز بود و تمام باغ پوشیده از انواع گیاهان بود ...

بعد از باغ ارم رفتیم حافظیه اونجا خیلی خوب و زیبا بود من عاشق آرامگاه حافظم خیلی وقتا توی عکسها و فیلما فقط دیده بودم ولی اینبار از نزدیک دیدم ...

بعد رفتیم آرامگاه سعدی اونجام زیبا بود ولی نه به قشنگی حافظیه... از یکی از مغازه های اطراف مصقطی خریدم برا سوغات (که اصلا جالب نبود ولی مجبوری دیگه خریدم برام خیلی جالب بود جمعه تمام شهر شیراز تعطیل بود)

بعد از آرامگاه سعدی رفتیم ارگ کریم خان اونجام خیلی خوب بود تو یکی از اتاقا ماکتای عروسکی کریم خان و فتعلی شاه و شاه قلی بود که خیلی جالب بود، و توی یکی دیگه از اتاقا ماکت خانمها با لباسای مختلف قوم های مختلف گذاشته بودن...

بعد از ارگ کریم خان رفتیم موزه که به دلایل امنیتی بسته بودو اجازه بازدید بهمون ندادن بعدش رفتیم حمام وکیل اونجام خیلی جالب بود با ماکتای مختلف کارهایی رو که مردم قدیم داخل حمام انجام میدادن و به تصویر کشیده بود ...

بعد از حمام عجله ایی رفتیم بازار صنایع دستی که چسبیده به حمام بود اونجا یه کیف سنتی برا زن داداش جدید خریدمو روبروی ارگ کریم خان هم یه سری عرقیات و آبلیمو گرفتم برا سوغات...

حدودای ساعت 12 هتل بودیم سریع ناهارو خوردیم و رفتیم مغازه های اطراف هتل رو گشتیم که شاید یه چیزی برا سوغاتی پیدا کنیم که دست خالی برگشتیم سریع وسایلامونو جا به جا کردیمو رفتیم فرودگاه دوباره پروازمون تاخیر داشت ساعت 6 بعد از ظهر تهران بودیم تا رسیدیم خونه ساعت 8 شده بود سریع یه دوش گرفتیمو شام رفتیم خونه مامان اینا و سوغاتی هاشونو براشون بردیم ساعت 12 برگشتیم خونه و خوابیدیم که صبح زود بیدار شیم برا رفتن به سرکار...

در مجموعه سفر خوبی بود و کلی بهمون خوش گذشت فقط وقتمون خیلی کم بودو همش در حال دویدن بودیم هنوز خستگی نمایشگاه از تنم بیرون نیومده که دوباره کار شروع شده...!!

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:36 ب.ظ

سلام
اولا آفرین به این اقا سیا.کلی با اخلاقش حال میکنم
خوشبحالتون که شیراز رفتید .شهر با صفایی است.
ایشالله بازم از این سفرها نصبیتون بشه

سلام
مرسی

انا*زیرچتر خاطرات من* یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:18 ب.ظ http://khaterateana.persianblog.ir/

همیشه به سفر خوشحالم بهتون خوش گذشته

مرسی عزیزم

پرستو جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:52 ب.ظ http://www.parastohadi.blogsky.com

شیراز شهر خیلی دوست داشتنیه . موفق باشید

آره شهر خیلی خوبی بود حیف که سفر ما خیلی کوتاه بود.......

[ بدون نام ] دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 ب.ظ

سوسن خانم قبلنا به هیچ وجه تنبل نبودیاااااااااااااااااااااااا

خوب اپ شو دیگه
حتما باید دعوات کنم ؟؟؟؟؟پس حرف گوش کن و اپ شو
و گرنه دعا میکنم از دست اقا سیا کتک بخوریااااااا

خدا نکنه ،زبونم لال.....شوخی کردمااااا

آپ شدم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد