روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

اردیبهشت 92

اردیبهشت امسال رو خیلی دوست داشتم

اول اینکه عروسی داداش کوچیکه به خوبی و خوشی برگزار شد و از دست کلی استرس و اضطراب نجات پیدا کردیم...

دوم اینکه دهم اردیبهشت به مناسبت روز زن تو اداره یه جشنی گرفتن که از کارمندان نمونه زن قدردانی کردن یکی از اون کارمندای نمونه من بودم و 100 تومن هم بهمون هدیه دادن و از آقا سیا هم به زور 50 تومن هدیه گرفتم (این ماه به خاطره هزینه های زیادی که داشتم برا عروسی داداشی و دادن کادوی عروسی خیلی خیلی پولکی شدم و با دیدن پول گل از گلم میشکفه - البته بگمااااا خدا روزی رسونه قربونش برم هیچ وقت لنگم نمیذاره از یه جایی برام میرسونه- 50 تومن هم از یه قسمت دیگه هدیه روز زن گرفتم و صد و هشتاد تومن هم از رفاه.

سوم اینکه هفدهم این ماه تولدم بود خودم برای خودم تولد ترتیب دادم : یه هفته جلوتر به مامان و بابا و داداشا و زن داداشا اعلام کردم هفدهم تولدمه - یعنی هیچ کس حق نداره فراموش کنه - و همگی رو برا شام به رستوران شیان دعوت کردم (البته سر همسری رو که خورده بودم دو - سه هفته جلوتر ایشونو هر 5 دقیقه یه بار آبدیت می کردم) شب خوبی بود حداقل دردسر درست کردن غذا رو نداشتم فقط ژله داخل طالبی درست کردم بردم یه کیک هم از قنادی خریدمو بردیم (خودم برا خودم کیک خریدم) بعد خوردن شام هم قبل از بریدن کیک کادوهامو گرفتم جناب پدر 100 تومن، مامان خانوم 250 تومن، خان داداش و همسر گرامی 50 تومن ، آقا داداش و عروس خانومش یه پیراهن و یه جفت شمعدون بلوری به شکل فیل و آقا سیا همسر گرامی هم یه سکه بهار آزادی ...

چهارم اینکه روز بیست و پنجم یه عمل انجام دادم که بر خلاف تصورات قبلی که داشتم خیلی راحت و بی دردسر بود...

و در آخر اینکه روز سی و یک اردیبهشت روز عروسیمونه و منو سیا امسال سومین سالگرد ازدواجمونو دو تایی و خیلی عشقولانه جشن گرفتیم. با اینکه روز اداری بود ولی صبح حدود یه ساعت اداره رو دودر کردمو رفتم خرید کردمو دسر درست کردم برا شب و بعد از ظهر هم هول هولکی غذا درست کردم. با اینکه همه چی هول هولی بود غذام بد نشده بود فقط تیرامیسوم یه کم تلخ بود چون نسکافه شو زیاد ریخته بودم (اولین بارم بود که درست میکردم) ماست و خیارمم یه کم شور شد خوووو نمک زیاد ریختم ولی بقیه چیزا خوب و خوشمزه بود و کلی به منو سیا چسبید. قبل از شروع غذا هم کلی با میز شاممون عکس انداختیم اینم دو تا عکس از همون عکسا.


نظرات 2 + ارسال نظر
بنده خدا یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:53 ب.ظ

سلام وبلاگ خوبی داری من خیلی وقت پیش شاید پارسال شما رو لینک کردم امروز دوبار به وبلاگتون سر زدم. تحسین می کنم کار شما رو.
من هم مثل شما فوق دارم. بازنشسته آموزش و پرورش و به لطف خدا مدرس فعلی دانشگاه
شما فوق چه رشته ای هستید؟

تربیت بدنی

خودم جمعه 31 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:15 ق.ظ http://acupoflove.mihanblog.com/

سلام
تولدت مبارک
همیشه شاد باشی خوش به حالت بابا چقد کادوی روز زن :)
ما 50 تومن اداره بهمون داد 50 تومنم همسرگرامی زحمت کشید :دی
تولدمونم که خشکسالیه مطلقه دریغ از یه پاپاسی هدیه !

سلام
مرسی ممنونم
منم امسال زرنگ بازی دراوردم آدم توقعی ایی نیستم بیشتر از خودم انتظار دارم تا دیگران، همیشه همه چیزرو برا دیگران خواستم نه خودم ولی ایندفعه از بقیه هم خواستم به زور از همسری کادو گرفتم روز تولدم رو هم خودم به خانواده ام اعلام کردمو حتی خودم برا خودم کیک تولد سفارش دادم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد