روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

حرفهای زن و مرد در مواقع مختلف زندگی

سالگرد ازدواج 

۱) زن :عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.

2) مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟
                                                   *****
روز زن

1)زن : عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه

2)مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)
                                                *******
روز مرد

1) زن :وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.

2) مرد:حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)
                                                     *****
40 روز بعد از تولد بچه

1) زن:وای مامانی بازم گرسنه هستی , (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی)

2)مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم , راستی عزیزم شیر خشک چرا اینقدر خوشمزه است)
                                                      ******
40 سال بعد

1)زن :عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم

2)مرد :یعنی دیگه کیک نخوریم
                                                      ******
2 ثانیه قبل از مرگ

1) زن :عزیزم همیشه دوستت داشتم

2) مرد: گشنمه
                                                       *****
وصیت نامه

1) زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم ونثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!

2) مرد:شب هفتم قرمه سبزی بدید
                                                      *****
اون دنیا

1)زن : خطاب به فرشته ی مسئول :خواهش می کنم ما را از هم جدانکنید , نه نه عزیزم , خدایا به خاطر من(((وسر انجام موافقت می شه مرد از جهنم بره بهشت )))

2)مرد :خطاب به دربان جهنم: حالا توی بهشت شام چی میدن؟

                                    

                       

ساعت 8 میلیونی

دیروز سیا رفته بود بیمه زنگ زد بهم که فیش حقوقمو براش فکس کنم اول گفتم نمیدم اصرار کرد رفتم پایین، دادم به مسئول تلفن خونه که برام فکس کنه اولین کاری که کرد شروع کرد به خوندن فیش حقوقیم گفت: اه ه ه ه ه ه ه چه رقمی گفتم مگه چقده شماها که چندین برابر میگیرید ول کن نبود راه افتاده تو اتاقای دیگه خانم فلانی کلی حقوق میگیره و ...

گذشت تا امروز صبح داشتم تند تند میدویدم سمت اداره آقای تلفونچی رو وسط کوچه دیدم میگه خانم فلانی چه حقوقی میگیریاااااااااا گفتم آقای فلانی مسخره میکنی میخنده، چند قدم نرفته بودم دیدم یه ماشین ویژ از بغل گوشم رد شد، بلافاصله یکی دیگه ویژ، رفتن تو اداره، تو دلم گفتم اگه من حقوقم بالا بود تو این سرما پیاده نبودم که مثل این آقایون سواره بودم.

بچه ها داشتن تو اتاق باهم صحبت میکردن راجبه ساعت، یکی میگفت هفصصصصصد هزارتومن 5 سال پیش دادم ساعت (فکم چسبید کف اتاق) آخه همیشه آقاه داره می ناله حقوقمون کمه حقمونو میخورن و ....

میگم چه جوری دلت اومده انقدر پول ساعت بدی؟ میگه این که چیزی نیست فلانی تو قسمت .....، 8 میلیون پول ساعتش (خدای من!) دیگه چیزی نگفتم مشغول کار خودم شدم.

خدایی مردم چه پولایی خرج میکنن خدا براشون بیشتر بسازه ما که هشتمون گرو نهمونه تازه اگر هم داشتیم دله این خرجارو نداشتیم!جیگر میخواد اینجور بریز بپاشا...!

8 میلیون ساعت! از آقایون بعیده، اون وقت میگن خانما تجمل گران، خانما مثل ریگ پول خرج میکنن، خانما که دلشو ن برا پول نمیسوزه راحت به دست میارن راحت خرج میکنن و خیلی حرفای دیگه...

فکر کنم خلاف سنگینه خانما خریدن طلا و جواهراته، اونم یه نوع پس اندازه براشون نه پول ریختن تو آب جوب! 

الان که فکرشو میکنم میبینم همکارمون که ساعت 8 میلیونی خریده باید چه خونه زندگی داشته باشه البته با حقوق کارمندی که نمیتونه از این ولخرجی ها کنه حتما زیر میزی توپولی گیرش اومده که تونست ساعت به این قیمت بخره نمیدونم خدا عالمه!!!

                   

مشاعره زن و مرد شاعر

شاعر زن میگه :


                                              به نام خدایی که زن آفرید                                                  
حکیمانه امثال ِ من آفرید

خدایی که اول تو را از لجن
و بعداً مرا از لجن آفرید!

برای من انواع گیسو و موی
برای تو قدری چمن آفرید!

مرا شکل طاووس کرد و تو را
شبیه بز و کرگدن آفرید!

به نام خدایی که اعجاز کرد
مرا مثل آهو ختن آفرید

تو را روز اول به همراه من
رها در بهشت عدن آفرید

ولی بعداً آمد و از روی لطف
مرا بی کس و بی وطن آفرید

خدایی که زیر سبیل شما
بلندگو به جای دهن آفرید!

وزیر و وکیل و رئیس ات نمود
مرا خانه داری خفن! آفرید

برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب
شراره، پری، نسترن آفرید

برای من اما فقط یک نفر
براد پیت من را حَسَنْ آفرید!

برایم لباس عروسی کشید
و عمری مرا در کفن آفرید


پاسخ شاعر مرد:


به ‌نام خداوند مردآفرین
                                         که بر حسن صنعش هزار آفرین                                          

خدایی که از گِل مرا خلق کرد
چنین عاقل و بالغ و نازنین

خدایی که مردی چو من آفرید
و شد نام وی احسن‌الخالقین

پس از آفرینش به من هدیه داد
مکانی درون بهشت برین

خدایی که از بس مرا خوب ساخت
ندارم نیازی به لاک، همچنین

رژ و ریمل و خط چشم و کرم
تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین

دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست
نه کار پزشک و پروتز، همین!

نداده مرا عشوه و مکر و ناز
نداده دم مشک من اشک و فین!

مرا ساده و بی‌ریا آفرید
جدا از حسادت و بی‌خشم و کین

زنی از همین سادگی سود برد
به من گفت از آن سیب قرمز بچین

من ساده چیدم از آن تک‌ درخت
و دادم به او سیب چون انگبین

چو وارد نبودم به دوز و کلک
من افتادم از آسمان بر زمین

و البته در این مرا پند بود
که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین

تو حرف زنان را از آن گوش گیر
و بیرون بده حرفشان را از این

که زن از همان بدو پیدایشت

نشسته مداوم تو را در کمین!

                                      

حروم و حلال

این دوره و زمونه خیلی از مسائل تغییر کرده به نظرم اینطور که برا ماها تعریف میکنه گذشته ها اعتقادات قوی تر بود. از دیروز تو اتاقمون بحث این بود که آبدارچی و نظافتچی و مسئول خرید ادارمون (اینا همه یه نفره) خیلی کثیفه اصلا بهداشتو رعایت نمکینه،باید کار ابدارچی و نظافتچی از هم تفکیک بشه،اینطوری پیش بره همه مون مریض میشیم (البته آقایونی که این حرفارو میزدند 3 سال تو این اداره مشغول کارن، منم یه ساله، رویه هم همین بوده) خلاصه آقایون تصمیم گرفتن دیگه از چایی های این خدمه گرام مصرف نکنن خودشون تو اتاقمون چایی درست کنن،کلی به کله های پوکشون فشار اوردن تا به یه تصمیم مشترک رسیدیم، یکی میگفت فلاکس بخریم میگفتم خوب باز باید آبجوش رو از عباس آقا (خدمه گرام) بگیرید چه فرقی میکنه،یکی میگفت خوب سماور برقی بخریم، گفتم میخواین زغالی بگیریم با بثاته قلیون و تخت سلیمون اینطوری بیشتر مزه میده! آخه مگه تو اتاق کار امکانش هست؟ یکی میگفت یه کتری و قوری جدا برا خودمون بگیریم بذاریم تو آبدارخونه (اونم با این همکارای ما به غذاتم رحم نمیکن دیگه همه اداره میخوان از این قوری و کتری استفاده کنن بازم عباس آقا برامون درست کنه) بالاخره فکرا به سمت تکنولوژی سوق پیدا کرد گفتن چایی ساز بهترین گزینه ست! (ای ول به این هم مغز متفکر) حالا نوبت بحث مالیش بود ماشاا... یکی از یکی گداتر! یکی میگفت گرونه ارزش نداره از جیبمون بدیم (بحث پول و خرج کردن بیاد آقایون بهداشت و سلامتی رو فراموش میکنن) یکی میگفت خانم فلانی (منو میگفت) شما از پول یکی برنامه هاتون بردارید یه دونه بخرید (گفتم عمرا مگه من آقای ریسم شمارو برده قم زیارت کلی خرجتون کرده اونوقت به قسمت مالی و اداری گفته از سندای ادارات کم بذار 600 هزار تومن از سندای برنامه های من که قرار بوده برا مردم عادی خرج بشه برا کارمنداش برا خودشیرینی خرج کرده،این حرومه من اینکارو نمیکنم) یه کم تکنون خوردن آره ها حروم بودا...

بعد چند ساعت یکی گفت یه دونه تو انبار هست اونو برداریم میگم اونو به عنوان جایزه به ما دادن بدیم به مردم میگن فک کن ما برنده شدیم ولی نه حرومهاااااااااااا.

امروز اومدن میگن خانم فلانی بذار اونو برداریم اون دنیا جوابگوش خودمونیم کلی حرف زدن تا منو مجاب کنن میگم من اصلا کاره ای نیستم میل خودتونو ولی یه چایی ساز ارزش نداره...

بالاخره رفتن انبار اوردنش زدنش به برقو کارتونشو سر به نیست کردن کسی نفهمه میگن میگیم خودمون خریدیم برا شمام بد نشه میگم چرا من میگن مگه برا برنامه های شما نیست میگم نه میکن اگه میدونستیم انقدر باهاتون بحث نمیکردیم.(توروخدا می بینی حرومو حلالی سرشون نمیشه) 

فقط یه ولخرجی کردن نفری 1200 روی هم گذاشتن 5 نفری یه چای احمد خریدیم (دستشون درد نکنه) چایی رو درست کردن الحق خیلی چایش چسبیده میگفتن چون مال حرومه اینطوریه خلاصه کلی منو دست انداختن منم مثل اونا شدم همرنگ جماعت یه چایی ساز دودر کردیم (خدایش ببخشاید) جالب اینکه آبدارچیمون اومده میگه یه چایی هم برا من بریزید (ببین خودشم چایی های خودشو قبول نداره)

راستی امروز جلسه دوم کلاس عفاف و حجاب بود ولی نذاشتن بریم گفتن بازرس توی اداره ست حق خروج ندارید (در صورتیکه بازرس تو اتاق ما اومده بودو سوالاشو از ما پرسیده بود) تو اتاق رئیس داشتن چرت و پرت میگفتن (آخه اکثر کارمندای ادارمون آقا هست وقتی یه خانم پاشو میذاره تو ادارمون آب از لب و لوچ همشون آویزون میشه اونم از نوع بازرس خانم!) نذاشتن بریم ببینیم معنی عفاف و حجاب چیه! تا رفتن خانم بازرس هم مارو تو اداره نگه داشتن تا مبادا خانم بازرس دوباره بیان سرکشی اتاقا.

خوشحال شدم نذاشتن بریم کلاس ولی یه دوره علی گلابی برا همشون برداشتم که از حراست نامه زدن خودتون باید جوابگو باشید چرا نذاشتید برم مگه میخواستم برم تفریح کار اداریه یه هفته ست نامه زدن بریم خودتون برا همکارای خودتون احترام قائل نیستید....

                 

مرد با غیرت قدیم با مرد منفعت پیشه جدید و زن مظلوم جدید

صبح ساعت 5  

مردقدیم و زن جدید : حمام ... مشغول قرائت نماز و سپس قرآن.
مرد جدید : مست خواب.


صبح ساعت 7
مرد قدیم و زن جدید : راهی شدن به سرکار برای کسب روزی حلال با توکل برخدا و بردن بچه به مهدکودک.
مرد جدید : همچنان خواب تشریف دارن.


صبح ساعت 10
مرد قدیم و زن جدید : مشغول کار خارج منزل.
مرد جدید : تازه ازخواب بیدارشده، آماده برای ول گشتن تو خیابون به بهونه پیدا کردن کار ولی چون کار مناسب با پورسانت موافق ایشان و پرستیژ شغلیه شان پیدا نمی کند مشغول شماره تلفن دادن به زنهای خوش آرایش و خوش اندامه، شاید بتونه از طریق پولدارشون یه درآمدم دست و پا کنه!

 
ظهر ساعت 14
مردقدیم و زن جدید : همچنان مشغول کارخارج منزل.
مرد جدید : بعد ازاینکه بچه رو از مهد میاره داره ناهاری که خانم خونه دیشب پخته گرم می کنه.

 
عصر ساعت 18

مرد قدیم: احتمالا سر شغل دوم.
زن جدید : بازی با کودک ، نظافت منزل ، پخت شام ، حمام ، نماز و دعا و قرآن ، آرایش.
مرد جدید : احتمالاً تو خیابون با رفقاست یا شایدم با دوست دخترها مشغول گپ و ناله از اینکه از دست زن و زندگی به سطوح آمده و داره یه مدینه فاضله رو برای دوست جدید برای یه زندگیه رؤیائی و عشقولانه ترسیم می کنه...!


شب ساعت 20
مرد قدیم : با دست پر خرید کرده و باروئی گشاده به منزل میاد و چیزهائی رو که خانم عزیزش دستور تهیه داده با نهایت عشق... تقدیم میکنه و نماز و حمام.
زن جدید: با لباس خوشگلی که پوشیده با نهایت عشق... به استقبال شوهر می ره و یه چای خوش عطر براش میاره و با جناب شوهر مشغول صحبت و میز شامو با علاقه تزئین می کنه.
مرد جدید : تازه از راه آمده و مشغول پیدا کردن یه شبکه فلان تو ماهواره ...

 
شب ساعت 22
مردقدیم : مشغول کمک به خانم برای کارخونه و سپس گفتن یه قصه قشنگ با نوازش برای کودک دلبند.
زن جدید : شستن ظرف و آماده کردن ناهار فردا و سپس گفتن یه قصه قشنگ با نوازش برای کودک دلبند.
مرد جدید : تو تلوزیون غرق شده ...    

 

شب ساعت 23 و 24
مرد قدیم و زن جدید : درحال نوازش و گفتن شعر عاشقانه در گوش همسر.

مرد جدید : با چاپلوسی، پول توجیبی فردا یادت نره... و سریع میره سر اصل مطلب.  


    

عشق است ابالفضل


این عید گذشت و خبر از یار نیامد / بر زخم دل فاطمه غمخوار نیامد

چند روز دگر مانده که با ناله بگوییم:

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، سقای حسین، سید و سالار نیامد



هستم ولی خستم


هستم ولی خستم...

فرق زن های قدیم و جدید

صبح ساعت ۵
قدیم: به آهستگی از خواب بیدار می‌شود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها میرود تا تخم مرغها را جمع کند.
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند.  

صبح ساعت ۶
قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را باعشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقای شوهر است تا از خواب بیدار شود.
جدید: بازهم خوابیده است.

صبح ساعت ۷
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون می رود و هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده است.

صبح ساعت ۱۱
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و با دست در حال بررسی جوش های روی صورتش است

ظهر ساعت ۱۲
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع مدیتیشن صحبت می‌کند.
ظهر ساعت ۱۳
قدیم: در حال شستن جوراب و لباس‌های آقای خانه درون طشت وسط حیاط خلوت میباشد.
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است.

ظهر ساعت ۱۴
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکرفر بوده و در همان حال در حال تماشای Farsi1 می‌باشد.  

ظهر ساعت ۱۵
قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان می‌باشد.
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.  

عصر ساعت ۱۶
قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
جدید: در حال پرو کردن لباس‌های خریداری شده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد می‌کشد.

عصر ساعت ۱۷
قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.  

عصر ساعت ۱۸
قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را می‌برد.  

شب ساعت ۱۹
قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.  

شب ساعت ۲۰
قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوضه خانه است.
جدید: کماکان در حال خرید است.  

شب ساعت ۲۱
قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد.
جدید: در رستوران ، پیتزا میل می‌فرمایند.  

شب ساعت ۲۲
قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.  

شب ساعت ۲۳ و ۲۴
قدیم: …
جدید: در حال مشاهده TV هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید!

مسابقه بسکتبال

خداجون چه برفی چه هوایی شده (گدا کش) کیف میده برا آدم برفی درست کردن و برف بازی البته سمت ما که ننشسته ولی بالاها نشسته بود امروز سمت دربند مسابقه بسکتبال کارکنان داشتیم منم جزو تیم بودم چند هفته ست داریم میریم میام ولی بی فایده بود با شکست امروزمون از دوره مسابقات حذف شدیم البته کشکی کشکی تا نیمه نهایی بالا اومده بودیم چون بعضی از حریفامون نیومده بودن برد میخوردیم میومدیم بالا و 3تا بازی کردیم که هر 3تا بازی رو هم واگذار کردیم.

نمیدونید این خانمای همکار ما و با این به اصطلاح مربیمون چه اعتماد به نفسایی داشتن همش قبل بازی میگفتن ما می بریم ما باید تا اولی پیش بریم ما ال میکنیم بل میکنیم و ....

منکه قبل بازی و حین بازی کوپ کرده بودم بازیکنان تیم حریف مثل دکل بودن تو بازی وقتی میپریدم دفاع کنم تا سر دختره بیشتر دستم نمیرسید خیلی گوریل بود نتیجه رو 10-23 واگذار کردیم. و خیلی زیبا از دوره مسابقات حذف شدیم بچه ها خیلی ناراحت بودن و غصه میخوردن با این همه باخت میخواستن تا سوپر لیگ صعود کنن(بچه پروها) مربی هم کلی دعوامون کرد که الکی الکی باختید (با توجه به دو باخت قبلی حتما جربزشو داشتیم)

نزدیک ساعت 2 رسیدیم مرکز، حوصله نداشتم برم اداره قدم زنان برا خودم اومدم خونه رسیدم داشتم منجمد میشدم اولین کاری که رسیدم کردم،زیاد کردن بخاری بود بعد رفتم آشپزخونه 2تا تخم مرغ انداختم تو چایی ساز رفتم لباسامو عوض کنم چشمتون روز بد نبینه دیدم تخم مرغا شکسته و آب چایی ساز سر رفته همه جارو ور گرفته، داشتم از گشنگی هلاک میشدم سردم بود و میلرزیدم 2تا تخم مرغ دیگه برداشتم انداختم تو مایتابه گفتم به ما نیومده غذای سالم بخوریم (گرسنگی بد دردیه) نیمروهارو خوردمو اومدم سراغ کامپیوتر این دومین بار دارم مینویسم یه دفعه دیگه نوشتم هواسم نبود قبل از save، صفحه رو بستم (بد بیاری پشت بر بیاری)

                                              


قانون کامیون حمل زباله

بسیاری از افراد مانند کامیون های حمل زباله هستند. آنها سرشار از آشغال،  ناکامی،  خشم، و ناامیدی در اطراف می گردند. وقتی آشغال در اعماق وجودشان  تلنبار می شود، آنها به جایی احتیاج دارند تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی می کنند.

 به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان بدهید، برایشان آرزوی خیر بکنید، و بروید.

آشغال های آنها را نگیرید تا به افراد دیگر ی در سرکار، در منزل، یا توی خیابان  پخش کنید.

حرف آخر این است که افراد موفق اجازه نمی دهند که کامیون های آشغال روزشان را خراب کنند و باعث ناراحتی آنها شوند.

 زندگی خیلی کوتاهتر از آن است که  صبح با تأسف  از خواب برخیزید، از این رو..... ((افرادی را که با شما خوب رفتار می کنند دوست داشته باشید. برای آنهایی که رفتار مناسبی ندارند دعا کنید.))

 

"زندگی ده درصد چیزی است که شما می سازید و نود درصد نحوه برداشت شماست"