این دوره و زمونه خیلی از مسائل تغییر کرده به نظرم اینطور که برا ماها تعریف میکنه گذشته ها اعتقادات قوی تر بود. از دیروز تو اتاقمون بحث این بود که آبدارچی و نظافتچی و مسئول خرید ادارمون (اینا همه یه نفره) خیلی کثیفه اصلا بهداشتو رعایت نمکینه،باید کار ابدارچی و نظافتچی از هم تفکیک بشه،اینطوری پیش بره همه مون مریض میشیم (البته آقایونی که این حرفارو میزدند 3 سال تو این اداره مشغول کارن، منم یه ساله، رویه هم همین بوده) خلاصه آقایون تصمیم گرفتن دیگه از چایی های این خدمه گرام مصرف نکنن خودشون تو اتاقمون چایی درست کنن،کلی به کله های پوکشون فشار اوردن تا به یه تصمیم مشترک رسیدیم، یکی میگفت فلاکس بخریم میگفتم خوب باز باید آبجوش رو از عباس آقا (خدمه گرام) بگیرید چه فرقی میکنه،یکی میگفت خوب سماور برقی بخریم، گفتم میخواین زغالی بگیریم با بثاته قلیون و تخت سلیمون اینطوری بیشتر مزه میده! آخه مگه تو اتاق کار امکانش هست؟ یکی میگفت یه کتری و قوری جدا برا خودمون بگیریم بذاریم تو آبدارخونه (اونم با این همکارای ما به غذاتم رحم نمیکن دیگه همه اداره میخوان از این قوری و کتری استفاده کنن بازم عباس آقا برامون درست کنه) بالاخره فکرا به سمت تکنولوژی سوق پیدا کرد گفتن چایی ساز بهترین گزینه ست! (ای ول به این هم مغز متفکر) حالا نوبت بحث مالیش بود ماشاا... یکی از یکی گداتر! یکی میگفت گرونه ارزش نداره از جیبمون بدیم (بحث پول و خرج کردن بیاد آقایون بهداشت و سلامتی رو فراموش میکنن) یکی میگفت خانم فلانی (منو میگفت) شما از پول یکی برنامه هاتون بردارید یه دونه بخرید (گفتم عمرا مگه من آقای ریسم شمارو برده قم زیارت کلی خرجتون کرده اونوقت به قسمت مالی و اداری گفته از سندای ادارات کم بذار 600 هزار تومن از سندای برنامه های من که قرار بوده برا مردم عادی خرج بشه برا کارمنداش برا خودشیرینی خرج کرده،این حرومه من اینکارو نمیکنم) یه کم تکنون خوردن آره ها حروم بودا...
بعد چند ساعت یکی گفت یه دونه تو انبار هست اونو برداریم میگم اونو به عنوان جایزه به ما دادن بدیم به مردم میگن فک کن ما برنده شدیم ولی نه حرومهاااااااااااا.
امروز اومدن میگن خانم فلانی بذار اونو برداریم اون دنیا جوابگوش خودمونیم کلی حرف زدن تا منو مجاب کنن میگم من اصلا کاره ای نیستم میل خودتونو ولی یه چایی ساز ارزش نداره...
بالاخره رفتن انبار اوردنش زدنش به برقو کارتونشو سر به نیست کردن کسی نفهمه میگن میگیم خودمون خریدیم برا شمام بد نشه میگم چرا من میگن مگه برا برنامه های شما نیست میگم نه میکن اگه میدونستیم انقدر باهاتون بحث نمیکردیم.(توروخدا می بینی حرومو حلالی سرشون نمیشه)
فقط یه ولخرجی کردن نفری 1200 روی هم گذاشتن 5 نفری یه چای احمد خریدیم (دستشون درد نکنه) چایی رو درست کردن الحق خیلی چایش چسبیده میگفتن چون مال حرومه اینطوریه خلاصه کلی منو دست انداختن منم مثل اونا شدم همرنگ جماعت یه چایی ساز دودر کردیم (خدایش ببخشاید) جالب اینکه آبدارچیمون اومده میگه یه چایی هم برا من بریزید (ببین خودشم چایی های خودشو قبول نداره)
راستی امروز جلسه دوم کلاس عفاف و حجاب بود ولی نذاشتن بریم گفتن بازرس توی اداره ست حق خروج ندارید (در صورتیکه بازرس تو اتاق ما اومده بودو سوالاشو از ما پرسیده بود) تو اتاق رئیس داشتن چرت و پرت میگفتن (آخه اکثر کارمندای ادارمون آقا هست وقتی یه خانم پاشو میذاره تو ادارمون آب از لب و لوچ همشون آویزون میشه اونم از نوع بازرس خانم!) نذاشتن بریم ببینیم معنی عفاف و حجاب چیه! تا رفتن خانم بازرس هم مارو تو اداره نگه داشتن تا مبادا خانم بازرس دوباره بیان سرکشی اتاقا.
خوشحال شدم نذاشتن بریم کلاس ولی یه دوره علی گلابی برا همشون برداشتم که از حراست نامه زدن خودتون باید جوابگو باشید چرا نذاشتید برم مگه میخواستم برم تفریح کار اداریه یه هفته ست نامه زدن بریم خودتون برا همکارای خودتون احترام قائل نیستید....
مطالب جالبی نوشته ای من نظرات شما را کاملا قبول دارم و می دانم با جوهر وجودت این مطالب را نگاشته ای و به آن ایمان داری موفق وموید باشی
ممنون ولی امروز خیلی مسخرم کردن
ولی بخدا همکارات راست میگن سوسن جون بخدا مال حروم مزه اش بیشتره دیدی وقتی بی اجازه از یه باغ میوه میخوری چه حالی میده؟حالا برو همون میوه رو از مغازه بخر مزه اب میده بخدا
مریم جونی خوب این از جاذبه های گناست من خیلی مومن نیستم ولی دوست دارم به اعتقاداتمون پایبند باشیم ولی سرکارم یه چیزایی می بینم یه چیزایی به ما یاد میدن که بیا و ببین مثلا ما امانت دار مردمیم، شما مالیات میدید تا خدمات بگیرید چرا باید این آقایون با این طرزه فکرشون امکاناتو برا خودشون بردارن (این یه نمونه کوچیکه ! دارم با چشم خودم میبنم چقدر دارن از حق این مردم برا منفعت شخصی خودشون چپاول میکنن)
سلام
لینک شدید
ممنون
ولی خداییش سوسن جون خیلی سخت می گیری!
مگه می خواستند سماور را ببرند خونه شون که با نظرشون مخالف بودی!
می خواستند بخرند تو اداره استفاده کنند درستشم این بود که از هزینه ی اداره می خریدید!کاسه ی داغتر از آش نباش عزیز من1
سخت نمیگیرم برا مریم جون توضیح دادم تو نظر قبلی. از هزینه اداره نبود از هزینه مردم بود.
تخم مرغ دزد شتر دزد میشود
ولی اره راست میگی خب حق داری ادم وقتی همه اینارو میزاره کنار هم میفهمه چقدر زیاده و چقدر حق داره پایمال میشه
عزییییییییییییییییییزم مریم مهربونم همین طوره....
در زمان جنگ بودجه اداره ها خیلی کم بود از قند و چایی خبری نبود خود همکارها ماهی صد تومان از آن چندر غاز حقوق که به ما می دادند رو هم می گذاشتیم و چایی می خریدیم روزی یک نفر از کارمندان مسئول سرو چایی و دم کردن بود
اما هر کسی باید قند را از خونه می آورد تو باکس خصوصی خودش می گذاشت و چهار پنج حبه قند را تو جیبش می گذاشت حالا اگه میهمانی نا خوانده وارد می شد رئیس مون باید دنبال قند به این و او رو می انداخت که یک چایی به اون میهمان بدهد
حالا ببین چه حیف و میلایی میشه چه اختلاسا که نمیشه رئیس هر مدله بخواد اعتبار تعیین شده رو خرج میکنه بعد میگه سندسازی کنید.
راستی آقایون جدید و قدیم رو ننوشتید که ! من براتون گذاشتم نظرتون چیه؟؟
سلام خانومی . من به حق الناس خیلی اعتقاد دارم . یه جایی ، یکی بهم گفت همین پارک کردن جلوی در خونه ی مردم که ناراحتشون کنه حق الناسه ( که خیلی راحت از کنارش میگذریم)
راستی شرمنده که برات نظر نمیذارم . همه ی مطالبت رو میخونم اما وقتم خیلی کمه . ببخش .
سلام خانم جان مرسی عزیزم لطفت کردید میدونم سرت شلوغه بازم ممنون.
عزیزم اگه ما ها که اسمونو گذاشتن مسلمون این چیزارو رعایت میکردیم دنیامون میشد گلستون.... ولی هم چیز داره کمرنگ میشه هر کسی با استدلالایی که میاره کاراشا توجیح میکنه