روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

مهریه

دلم خیلی گرفت از دست سیا خیلی ناراحتم بغض تمام گلومو گرفته چشمام میسوزه اجازه ریختن اشکارو بهش نمیدم چند روز پیش یه برنامه توی مدرسه داشتیم برای هر پایه مسابقه ای در نظر گرفته بودیم ناظمشون اومد گفت کلاس سومیا (ابتدایی) دارن گریه میکنن میگن ما این مسابقه رو نمیخوایم با اقتدار گفتم مسابقه همینه با گریه هیچی درست نمیشه!! حالا باید خودم هم به این حرف پایبند باشمو سوزش دل و جیگر و چشمامو تحمل کنم!! خدایا چرا زنا انقدر زود باید اشکشون دم مشکشون باشه؟!؟ چر؟!؟

نمیدونم چرا چند وقت یه دفعه سیا دنبال بهونه میگردو قهر میکنه مثلا اون دفعه قول داده بود مشکلشو با صحبت کردن حل کنه نه قهر! نمیدونم دنبال چی میگرده با این رفتارش!

دیروز بعدازظهر بابام داشت از داماد جدید عموم صحبت میکرده و ازش پرسیدم مهریه اش چقدره؟ گفت فکر کنم دویستا، پسره چلوکبابی داره و یسری حرفای دیگه! سیا تعجب کرده بود میگفت این همون دختر عموته که مامانش میگفت دخترمو از فوق لیسانس پائینتر نمیدم طرف باید آزرا داشته باشه! خندیدم گفتم آره منم تعجب میکنم دخترعموم خیلی عفه داشت!

شب اومدیم خونمون سیا شروع کرد به بهانه گیری چرا فامیلاتون انقدر مهرشون کمه بعد شما انقدر منو اذیت کردیدو مهر بالا زدید؟ تو به من دروغ گفتی؟ تو باید خودتو با فامیلت میسنجیدی؟ گفتم من مهرو تعیین نکردم بابام گذاشته کلی هم به اون توهین کرد! چون خوابم میومده خیلی کفری شده بودم رفتم تو اتاقمون خوابیدم صبح دیدم آقا تو هال خوابیده خیلی بهم برخورد (واقعا متنفرم زن و شوهر جاشونو از هم جدا کنن به هر علتی) یه نیم ساعتی به رو خودم نیوردم بعدش به شیطون لعنت فرستادمو رفتم وسایل صبحونه رو اوردم تو هالو ازش خواستم بیاد صبحانه بخوره کلی منتشو کشیدم تا آقا تشریف فرما شدن بعد صرف صبحانشون رفتم نازش کردم با لحنه شوخی ازش خواستم باهام قهر نکن باز دیدم داره حرفای دیشبشو تکرار میکنه گفتم بهت دروغ نگفتم هم سن و سالای من مهرشون تاریخ تولدشونه باور نداری زنگ بزن بپرس تازه مال من که پایینتره (من که هم وضع مالیمون از اونا بهتر بوده، هم جهاز بیشتر اوردم و هم تحصیل کرده هستمو شاغل...) به من چه بعد دوسال از ازدواج ما یکی از فامیلها پایینتر زده مگه حالا تو میخوای مهریه بدی داغ کردی! تازه من همون مهری رو که خودمون دوتا توافق کردیمو قبول دارم باور نداری اینجارو ببین (وبلاگ یکی از بچه هارو -آرزو جون- باز کردم که چند وقت پیش از بچه ها خواست بود تعداد مهرشونو بگن اونو نشونش دادم، انگار نه انگار) واقعا دلم شکست که حرفمو باور نمیکنه من که همه چیزمو برای زندگی این آقا گذاشتم از هم چیزم گذشتم برای یه مسئله الکی باید اوقاتمونو تلخ کنه از همه ی قانونای این دنیا بدم میاد از بی عدالتیاش متنفرم از قانون مهریه و ازدواج متنفرم از سیا بدم میاد از این رفتاراش متنفرم........

وقتی پروانه ای در تاری بیوفتد که عنکبوتش سیر باشد، تازه قصه زندگی آغاز شده، چون نه میتواند پرواز کند نه بمیرد ...


نظرات 16 + ارسال نظر
ممول شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:18 ب.ظ

واااااای بر عکس شوهر من
همیشه بهم میگه هر کاری میکنی فقط قهر نکن !
البته ما خانمها به غیر از قهر هیچ کاری نمیتونیم بکنیم گریه هم واسه خودمون خوب نیست نتیجه اش اینه که همسرم منظورش اینه هر خطایی که کرد زیر سیبیلی رد شود!
بیخیال
شوهرت هم به چه چیزایی گیر میده ...
ایشالله که زودی اشتی بشین
اون هم حتما فکر کرده شما با حالت قهر رفتی توی اتاق خواسته رو دس زده باشه

منم از قهر بدم میاد به نظرم خیلی بچگانست آدم تو هر شرایطی باید وایسو حقشو بگیره اگه ناراحتی عنوان کن از طرف مقابل جواب بخواه...
صبح باهاش صحبت کردم باز قهره! میگم این قهر و آشتیاااااا تو روحیه آدم خیلی تاثیر میذاره یه وقتایی به کینه تبدیل میشه!! همه اینارو بهش گفتمااا ولی سر هر مسئله ای قهر میکنه الانم گذاشت از خونه رفته بیرون!! چه دنیایی داریم ما آدما!!
مرسی ممول جون

[ بدون نام ] شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:48 ب.ظ http://rezaei307.blogsky.com

آبجی سلام
آبجی واسه اولین بار خیلی ناراحت شدم از دست این داداش سیا
یه منو ببخش ولی یه جورایی ازش متنفر شدم
داداش سیا ،هی داداش سیا ،با توام بابا
خیلی ازت بدم اومد که ابجی سوسن دراه اینجا ازت گله میکنه
اگه دست بت برسه ،تیکه بزرگت گوشته
از این جورا بچه بازیات اصلا خوشم نیومد،خیلی ادم دلش بخواد
خانمی به خوبی ابجی سوسن داشته باشه که هم شاغله و هم خونه داری میکنه،به این زودی مهمون نوازی هاش رو یادت رفت؟؟
موقعی بابا و مامانت اومده بودن ،خسته و کوفته هنوز ار سر کار برنگشته بود که میرفت سر وقت شام پذیرایی از مامان و بابات؟؟؟؟
اینارو گفتم یادت بیاد که با کی قهر کردی
امیدوارم ابجی سوسن این پیام منو حتما بهت نشون بده
اگه خوندیش دوست دارم ج.ابت رو تو وبلاگم ببینیم که چی داری بگی؟؟
اصلا روت میشه که جواب بدی؟؟؟
باید ممنون زحماتش باشی و دستش رو هم ببوسی؟؟
قهر هم بزار واسه عمه جونت
مگه آبجی سوسن از مهریه ش رو طلب کردی که این طوری جوش اوردی؟؟؟
مهم عشق و وفاداریش یه توئه نه میزان مهریش
خون منم به جوش اومد ،نمیدونم ابجی چطوری تحمل میکنه این رفتارت رو؟؟؟؟ایش
امان از این جور مردا
---
ابجی منو ببخش که اینطوری خشن نوشتم
امیدوارم دست از این رفتار بچه گونش ور داره و زودی باهات اشتی کنه؟؟
البته باید عذرخواهی هم بکنه
سلام منو هم بهش برسون
به وب منم سر بزن که بد جوری غریبیش میکنه هاا
در پناه حق

سلام
ممنون از لطفتون واقعا شاخای خودمم دراومد آخه مهریه رو کی داده کی گرفته! واقعا بهونه از این مسخره تر میتونست پیدا کنه؟!
حتما

رضا شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 ب.ظ http://jan47b.blogsky.com

سلام خسته نباشی امیدوارم اوضاع رو براه باشه و داداش سیا هم قدر نعمت که خدا بهش داده را بدانه از بس من مطالب وبلاگت را دنبال میکنم یادم رفته بود وبلاگی دارم امروز رفتم یه سری بزنم خیلی خوشحال شدم رد پای ترا در دنیای عشقم دیدم کاش خبر داشتم با آب دیده جلوی قدمهایت را آب و جارو میکردم ممنون خیلی خوشحالم کردی قابل وصف نبود خواهر جون زندگی همینه اینجور مسائل پیش میاد خودت را ناراحت نکن هر چند من مردم شاید هم از این اخلاقها در جنس مردها باشه ولی معتقدم این زن و مدیریت زن هست که به زندگی آرامش میده و زندگی را شیرین میکنه ....خدایا ما که به راه راست هدایت نشدیم لطفا تو راه راست را به طرف ما کج کن

سلام زنده باشید
خواهش میکنم کاشکی مسئله واقعا مسئله باشه نه که بعد دو سال تازه یادت بیوفته چقدر مهر کردی دلم از این میسوزه پا به پاش دارم مثل یه مردم کار میکنم و جیک نمیزنم خدارو شکر تا حالا مسئله جدی هم بینمون نبوده تا حالا اصلا حرف مهریه تو خونمون نبوده بعد این مسئله رو میکنه بهونه و قهر میکنه! الهی آمین

سارا شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ب.ظ

حالا مال شما مگه چقدره؟

من فکر میکنم دلش از یه جای دیگه پره گیرداده به مهریه!!

مال من 1000 تاست البته بابام یه کلام گفت انقد مگر نه دختر نمیدم ولی منو سیا قبلش باهم توافق کرده بودیم سال تولدم 1361 مثقال طلا با 14 سکه و یه سفر حج (از نظر منو سیا مهریه ام همونیه که خودیم توافق کردیم)
این دقیقا جوابی بود که تو وبلاگ آرزو جون گذاشته بودم! نمیدونم شاید ولی اتفاق بدی چند وقت بینمون رخ نداده بود من تمام اتفاقارو اینجا ثبت میکنم.

دادار شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ب.ظ http://aminsims.blogsky.com/

ناراحت شدم
من همیشه میگم
خدا یکیه مهرم باید یکی باشه
اونوقت دیگه هیشکی با هیشکی دعوا نمیکنه
فقط نمیدونم چرا کسی حرفمو قبول نمیکنه

از قدیم میگن دعوا نمک زندگیه
البته شما که خانومی
بعدشم به آقا شوشو بفرمایید عزیزم من الان اجرا گذاشتم ماتم گرفتی؟

کاشکی اصلا مهر نبود مثلا میگن مهریه نشون دهنده میزان مهر و محبت مرد به زنشه! بهشم گفتم با این حرفات خیلی به من بی احترامی کردی سیا!
کاشکی تو این مسئله جای زن و مرد عوض میشد (آقایون جهزیه میوردن خانمها مهر میکردن!) اینجوری خیلی به صرف ما خانما بود (کی داده کی گرفته)

دادار یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ http://aminsims.blogsky.com/

من اصلا اینجوری دوس ندارم
باور کن تو خوبی که به فکر مهریه نیستی
والا دوست من الان ماهی یه سکه داره مهر زنش رو میده
اونم زنی که چن وقت بیشتر از عقدشون نگذشته بود
حقشه من در این شکی ندارم ولی انصافاً خونه خراب میکنه

آقاشوشو هرچی میگن قصد و منظوری ندارن
شما به دل نگیر
من که میدونم زندگی قشنگتون رو به دعواهای بچگونه نمیفروشین

خوب هاااااااااااااا اینطوری خیال آقایون راحتره!
نه خوبیش اینه که دعوا نمیکنه فقط یه چند ساعتی به قهر تشریف میبرن

لیلین یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ب.ظ http://lilien.blogsky.com

بمیرم برات .
خاک تو سر همه مردا بکنن که اینقدر خرن. مگه کی مهر داده کی گرفته دیوونه ان به خدا.
ماجرای مهریه گرفتن شوهر قبلی رو برات تعریف کنم میشینی های های به حالم گریه میکنی.
به نظر من این دفعه که قهر کرد محلش نزار نه اینکه حرف نزنی ولی نازشو نکش بزار بفهمه یعنی چی.

خدا نکن خانومی
همینو بگو حسابی از دستش کفری شده بودم آخه من اصلا تا حالا حرف مهریه نزدم خدارو شکر خودم شاغلم دستم تو جیب خودمه

آرزو یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ب.ظ http://www.arezui.blogfa.com

بهش بگو چه 1000 تا چه 200 تا تو میتونی بدی؟؟؟
نباید کم بیاری که خودشو بالا ببره. بعد هم تو بی خود کردی رفتی معذرت خواهی . غلط کرد قبول کرد. الان باید این حرفارو بزنه..
وقتی با توپ پر بهش بگی بی جا کردی قبول کردی میفهمه که بله حق با تو هست
وقتی بازم بحثو باز کرد بهش بگو من میکنمش 200 تا ولی تو باید یه جا بهم بدی ببین چی میگه
هیچ وقت خودتو دست کم نگیر
وبلاگ منو نشونش دادی. بیام لهت کنم مگه من نگفتم ورود آقایون ممنوعه

نه بابا کی میده که این بده، ترجیح میدن برن زندان ولی یه قرون از کیسشون نره!
قربونت آرزو جون معطل من بگم باشه کمش میکنم! تازه از دیروز دست گرفتم میگم 361 بقیشم باید بذاری روش تا مثل فامیلام شم مگه نمیگی با فامیلات خودتو بسنج!
فقط قسمت نظرات و نظر خودمو! میخواستم صداقتمو بهش نشون بدم اون روز که من برات نظر گذاشتم که نمیدونستم میخواد این بازی رو سرم بیاره!

سارا یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:08 ب.ظ

حالا شما هم چندروز محل نذارید!
بعدشم سکوت کنید و توضیح بدین که دیگه نباید این مسائل پیش بیاد

بدبختانه من آدم کینه ای هستم مخصوصا بدون تقصیر هم باشم! واقعا با این حرکتش به منو خانواده ام بی احترامی کرد

مامانی عاشق یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:19 ب.ظ http://www.zendegi-baeshgh.blogfa.com

اااااااااااااااااااااااای عزیز دل.. این مردها وقتی بهانه گیر میشن ها از هرچیز بیموردی بهانه میگیرن.
شک نکن که خیلی وقتا نااس میشن و میزنن دل همسراشون رو میشکنن.



ایشالا که زودتر به اشتباه خودش پی ببره.

آخه اگه یه بهانه درست و حسابی پیدا کنن آدم دلش نمیسوزه ، بعضی از کاراش واقعا بچگانست

رضا یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:05 ب.ظ http://jan47b.blogsky.com

آبجی سلام طوفان کردی ازت دلخور شدم چرا اجازه میدی هر کس و ناکسی بیاد اینجا به بابایبچه آینده ات هر چی خواست بگه
نمیگم داداش سیا کار خوبی کرده اصلا ولی به حساب قدیمی ها زن و شوهر دعوا کنن ابلهان باور کنن خواهر خوبم لطفا طوری رفتار کن که اگه فردا باز شد برات سیا جون پیش خود شرمنده نشی باز عرض میکنم با کمی مدیریت تو و حق شناسی سیا میشه امیدوار شد عزیزم شما زندگی جالب و صمیمی دارید به حرف کس و ناکس تو جه نکن ما از بیرون داد میزنیم لنگش کن ولی اساس کار شما هستین فقط یه لحظه چشات را ببند و به زندگی بدون سیا هم فکرکن ببین اگه برات جذابه سر سختی بکن و بچگی سیا را بزرگ حساب کن کینه ای باش نه اگه دیدی نبود سیا برات مشگله با گفتگو و تفاهم مشگلت را خودت حل کن
و کاری کن سیا خود بر کرده خود شرمنده باشه من آرزو میکنم روزگار بر وفق مرادت باشه

سلام
چیزی که عوض داره گله نداره واقعا این کارش برام خیلی گرون تموم شد هر چی بهش بگم کم گفتم! بعد اینا دوستام هستن ما خیلی با هم راحت هستیم، نه خدارو شکر دلخوریهای ما با چند ساعت قهر درمون میشه کار به اونجاها نمیکشه چون من عاشق سیا هستمو به سختی بهش رسیدم ...
ولی ی ی ی ی تا چند وفت باباشو درمیارم انقدر موضوع رو به شوخی و خنده یادآوری میکنم!

[ بدون نام ] یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:28 ب.ظ

آبجی چرا اصلا امروز آپ نکردی شماااا
الان با هم اشتی کردید یا نه؟؟؟
ببخشید ،یادم رفت سلام کنم

سلام
قهراش چند ساعتس به روز نمیکشه

سارا یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ب.ظ

فکر کنم وبلاگتو خونده هاااااا مهربون شده!

در جریان وبلاگ هست میبینه دائما پاش نشست
همیشه همین طور بعد چند ساعت تو غاره تنهایی رفتن برمیگرده ولی من سخت با خودم کنار میام خیلی با خودم کلنجار میرم تا میتونم قبولش کنم، دوست ندارم غرور مردونش شکسته شه

مریم توپولی دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:48 ب.ظ http://www.man-va-to-ma.blogsky.com

سلام عزیزم بیا وبلاگم مال منو بخونی که بدتره من شوهرم گیر نمیده مامان شوهرم گیر میده

مادر شوهر اسمش روش سخت ولی همیشگی نیست ولی شوهر گیر بده خیلی غیر قابل تحمله! مریم جون اومدم ولی مادر شوهر نیافتم!

مریم توپولی دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ب.ظ http://www.man-va-to-ma.blogsky.com

معذرت عصزی نوشتم ولی نتم قطع شد و همش پرید حالا نوشتم بیا ببین

آخه چقدر زور داره چشم عزیزم

مهدی سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:47 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

تجربه کردم

شمام خانمتونو سرزش میکنید؟ یا خانمتون ازتون مطالبه کرده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد