روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

فعلا خطر از بیخ گوشم گذشت

امروز با ترس و لرز رفتم اداره آخه دیروز رئیسمون به یکی از همکارا و مدیر جدید گفته بود به زورم که شده، شده دست خانم فلانی رو میگیرید میبرید مرکز تا کار انجام بشه، تمام دیروز عصبی بودم و بد اخلاق حالو حوصله خودم رو هم نداشتم آخه چرا اینا شخصیت آدما براشون مهم نیست چرا برای خودشیرینی و گرفتن امتیاز حاضرا سر همدیگرو ببرن...

اول صبح باز مدیر تازه به دوران رسیده (به قول یکی از بچه ها پودمانی) چند بار یادآوری کرد که امروز باید بریم مرکزااااااااااا، من خودمو میزدم به نشنیدن، خودمو هی مشغول کار کردن نشون میدادم فایده نداشت پاشدم رفتم تو یه قسمت اداری پیش همکارای اونجا نشستم و غر زدم از کارای آقای پودمانی نه که از جنس خودشونه (کارشناس مالی اداری بودن ایشون متولد 63 میباشد،اولین سابقه مدیریتیشونم هست!) دیدم یکی دیگه از بچه های دفتر هم اومد غر زدن یه نیم ساعتی اونجا بودیم که آقای پودمانی اومد دیدمون خندیدو رفت ما هم رفتیم تو اتاق باز گفت کی وقتتون خالیه بریم مرکز منو میگی گفتم آقای فلانی شما اجازه بدید نظارت دوره ای تموم بشه من خودم میرم نیازی نیست شما یا آقای رئیس باهام بیان مگه من بچم نیاز باشه خودم میرم دیدم نه یه کم کوتاه اومد گفت باشه تا دو هفته دیگه میرید گفتم چشم بعد نظارت میرم (حالم داره از خودم بهم میخوره بابا نمیخوام نمیخوام نمیخوام) خیالم راحت شد که کوتاه اومد فعلا تا چند وقت راحت هستم یکی نیست بهش بگه مرد مومن بذار از راه برسی با چم و خم کار آشنا بشی بعد تو هر سوراخی سر کن مگه با یه دست میتونی چند تا هندونه بلند کنی کم میاریاااااااا انقدر تندروی نکن، به خاطره خشنودی رئیست بقیه رو قربونی نکن!


لست سیاه سفید خواهد شد؟


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد