روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

دلنوشته

چند وقت دلم واقعا گرفته دنبال بهونه هستم که بخونم (یعنی بجنگم) از چهارشنبه تا حالا محل کار برام شده جهنم! خود چهارشنبه که میدون جنگ بود حسابی با بچه های مرکز جنگیدم آخر سر هم مغلوب و شکست خورده اومدم خونه ، تبعاتش هنوز معلوم نیست گفتن نامه عدم نیازتو میزنیم ولی خبری نیست خودم هم حال و حوصلشو ندارم برم پیگیری کنم، آخه دیگه خودم هم نمیتونم تحملشون کنم دوس دارم از این قسمت بیام بیرون (یه روزه تعطیل ندارم 5شنبه و جمعه هم باید بیام سرکار آخرسر هم اونجوری ارزشیابیم میکنن.........)

یه همکار خانم داریم خیلی فوضوله خیلی خیلی در حد تیم ملی، زیاد ازش خوشم نمیاد ولی چون خیلی تنهام (اکثر همکارا آقا تشریف دارن و آقامون حرف زدن باهاشونو منع کردن ) یه وقتایی که میاد پیشم نمیشه تحویلش نگیرم ولی هر دفعه با هم حرف میزنیم یه جورایی ازش می رنجم،این صبا جون خیلی رک و بی ملاحظ تشریف دارن خیلی هم حسودن، یه اخلاقای خاصی داره، مثلا آخرسر که حرفاش تموم میشه و حسابی تهتو میسوزه همیشه این حرکتو انجام میده، از در اتاق که داره میره بیرون بلند جلو همکارا میگه: ناراحت شدی؟ منم همیشه میگم : نه! بعد یه خنده وحشتناکی میکنه میگه نه ناراحت شدی!! میگم: آره ، بعد میذاره میره، یه حرکت جالب دیگه که انجام میده اینکه وقتی هیجانی میشه (عصبانی از دست کسی یا خیلی میخواد با نازو افاده صحبت کنه لب و لوچشو میاره جلو (عینه دهن گشاده قورباغه) با یه حالت اغراق آمیز تکون میده من فقط زل میزنم به دهنش یه حالت وحشتناکی میشه...(وای چقد غیبت میکنم!) رشته کلام از دستم دراومد یادم رفت چی میخواستم راجبش بگم؟! 

آهان امروز مثلا باهاش دردو دل کردم به جایی که مرهم بذاره روی دلم نمک زد به زخمم ، که تقصیر خودته ، هر چی میکشی از خودت میکشی و ....

میگم صباجون خودتو بذار جای من اگه تو فلان کارو کنی توقع داری من مثلا این حرکتو انجام بدم، میگه نه،میگم پس چرا میگی من مقصرم! خوب آدم قبل از تصمیم گیری اول خودشو بذاره جای طرف ببینه اگه جای اون طرف بود چه توقعی داشت بعد تصمیم گیری کنه، چرا ما آدما فقط از موض خودمون به مسائل نگاه میکنیم به خدا اگه فقط چند ثانیه از موض طرف مقابل به مسائل نگاه کنیم دیگه هیچ اختلافی وجود نداره!  

خلاصه داشتم میگفتم چند وقت دلم خیلی پره یه چیزی تو دلم سنگینی میکنه (اینجام نمیتونم بگم چون شوهری میاد میخونه) این مسئله باعث شده تو همه کارام تاثیر بذاره خیلی زود رنج شدم کوچکترین مسئله ای رو بزرگش میکنم همین بزرگ کردن باعث ضربه زدن به خودم میشه ، میخوام اخلاقمو عوض کنم نباید انقدر نازک نارنجی باشم خدایا تورو به حق این شبای عزیزت قسمت میدم کمک کن بتونم خودمو درست کنم با این اخلاق کوفتی، هم دارم به خودم، هم به اطرافیانم ضربه میزنم خداجون کمکم کن کمکم کن......

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول


نظرات 5 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:48 ب.ظ

همکارت یکم روانیه به نظر!اینکارا چیه میکنه یا اینکه گفته ناراحت شدی؟!دیوونه است !
خب برخی پستهات رو رمزی کن به همسرت هم نده!

نه عزیزم روانی نیست فقط میخواد کلاس بذاره یه کم تازه به دوران رسیدس، یادم رفت اینو بنویسم تیکه کلامشم اینه: خزه (از چیزایی که خوش نمیاد میگه خزه!)
دهنم که چفت و بند نداره اگه ازم بپرسه رمزشو بهش میدم .
سارا جون شما وبلاگ نداری؟

سحر یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:53 ب.ظ

منم با سارا موافقم.طرف یه جورایی مشکل روانی داره.عزیزم همه ما در محیط کارمون با اینجور آدما طرفیم.اما در مورد روحیه ات بگم که اکثر خانوما هرچندوقت یکبار اینجوری میشن یکیش خود من که همه ی عوامل دست به دست هم میدن به خصوص فشار کاری و یکنواختی زندگیمون(کار بیرون و کار خونه و تحمل آدمای ...)

مشکل روانی که نه! فکر کنم این حرکاتش به خاطره حسادتش!
آره سحر جون حرفاتو قبول دارم ولی این دفعه من خیلی خرابکاری کردم روزی هزار بار به خودم فحش میدم با این اخلاقی که پیدا کردم خدا بهم رحم کنه از تبعات رفتارم میترسم.

سارا دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ق.ظ http://shayad1shab.blogsky.com

چرا دیگه من همون سارای قدیمم!

حواس درست حسابی ندارم که!پیر شدم ببخشید یه لحظه با سحرجون اشتباه گرفتم. بازم معذرت شرمنده

سحر دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ب.ظ

ان شاءالله که چیزی نمیشه.نگران نباش.منم پارسال همچین مسئله ای برام پیش اومد ولی شکر خدا به خیر گذشت.دعا میکنم هرچی پیش میاد خیرت در اون باشه

lمرسی سحر جون
منم راضیم به رضای خدا
هر چه پیش آید خوش آید

مریم توپولی پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ق.ظ http://man-va-to-va-ma.blogsky.com

الهی من بگردم دردت به جونم مگه من مردم خب بیا واسه خودم درد دل کن عزیزم شوهری هم نمیفهمهدیدی چقدر نوشتی کلی کار دارم باید کلی پست نخوندت رو بخونم

نمیدونی چه بلایی سرم اومد اون روز، یه دعوا کردم در حد بوندسلیگا! هنوزم برام تبعات داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد