روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

تعطیلات نیمه خرداد

یکی از قشنگترین و زیباترین جاذبه های طبیعی استان لرستان یا بهتر بگم ایران! آبشار بیشه ست!!! که توی روستای بیشه پوران قرار داره ...

تعطیلات رو به قصد عزیمت به بیشه ظهر روز سه شنبه 14 خرداد به همراه آقای شوهر، مادر، برادر کوچیکه و تازه عروسش به سمت شهرستان دورود و اقامت در منزل عمو بزرگه آغاز کردیم جاده خیلی خیلی شلوغ بود مخصوصا نزدیک حرم امام (خدایی ملت خجسته ایی داریم چه خبر بود!...) به برکت حضور ملت خجسته نزدیک سه - چهار ساعت طول کشید تا به قم رسیدیم و حدود دو ساعت هم به علت بد خلقی های برادر کوچیکه معطل شدیم ولی بالاخره بعد از حدود هفت ساعت رسیدیم خونه عموم اینا، استقبال خیلی گرمی ازمون کردن بعد از خوردن شام رفتیم بابا غور (بام دورود) جای خوبی بود تمام شهر دورود زیر پات بود کلی با آقا سیا و پسر عموم والیبال بازی کردیم خیلی بهمون خوش گذشت ...

فرداش بعد از خوردن صبحانه تند تند وسایلمونو جمع کردیم راهی راه آهن شدیم آخه بعد از مذاکرات فراوان قرار شد مسیر رو با قطار طی کنیم تا ماشین. مثل کولی ها هر کس یه باروبنه ایی دست گرفت و سوار قطار شدیم 3-4 ایستگاه بیشتر نبود ولی کلی بهمون خوش گذشت ساعت 2 رسیدیم بیشه، سریع یه جا گرفتیمو وسایلمونو پهن کردیم سریع به سمت آبشار رفتیم خیلی خیلی جای قشنگی بود یه چندتا عکس گرفتیمو برگشتیم دوباره فردا صبحش با تجهیزات کامل رفتیم سمت آبشار، برای رسیدن به آبشار باید یه قسمتی رو از توی آب رد میشدیم کلی آب بازی کردیم و صخره ها بالا کشیدیم خیلی خوش گذشت بعد از آب بازی هم بعدازظهر با قطار راهی درود شدیم فردا بعدازظهرشم اومدیم خونمون.

اینم چندتا عکس از آبشار بیشه!








اردیبهشت 92

اردیبهشت امسال رو خیلی دوست داشتم

اول اینکه عروسی داداش کوچیکه به خوبی و خوشی برگزار شد و از دست کلی استرس و اضطراب نجات پیدا کردیم...

دوم اینکه دهم اردیبهشت به مناسبت روز زن تو اداره یه جشنی گرفتن که از کارمندان نمونه زن قدردانی کردن یکی از اون کارمندای نمونه من بودم و 100 تومن هم بهمون هدیه دادن و از آقا سیا هم به زور 50 تومن هدیه گرفتم (این ماه به خاطره هزینه های زیادی که داشتم برا عروسی داداشی و دادن کادوی عروسی خیلی خیلی پولکی شدم و با دیدن پول گل از گلم میشکفه - البته بگمااااا خدا روزی رسونه قربونش برم هیچ وقت لنگم نمیذاره از یه جایی برام میرسونه- 50 تومن هم از یه قسمت دیگه هدیه روز زن گرفتم و صد و هشتاد تومن هم از رفاه.

سوم اینکه هفدهم این ماه تولدم بود خودم برای خودم تولد ترتیب دادم : یه هفته جلوتر به مامان و بابا و داداشا و زن داداشا اعلام کردم هفدهم تولدمه - یعنی هیچ کس حق نداره فراموش کنه - و همگی رو برا شام به رستوران شیان دعوت کردم (البته سر همسری رو که خورده بودم دو - سه هفته جلوتر ایشونو هر 5 دقیقه یه بار آبدیت می کردم) شب خوبی بود حداقل دردسر درست کردن غذا رو نداشتم فقط ژله داخل طالبی درست کردم بردم یه کیک هم از قنادی خریدمو بردیم (خودم برا خودم کیک خریدم) بعد خوردن شام هم قبل از بریدن کیک کادوهامو گرفتم جناب پدر 100 تومن، مامان خانوم 250 تومن، خان داداش و همسر گرامی 50 تومن ، آقا داداش و عروس خانومش یه پیراهن و یه جفت شمعدون بلوری به شکل فیل و آقا سیا همسر گرامی هم یه سکه بهار آزادی ...

چهارم اینکه روز بیست و پنجم یه عمل انجام دادم که بر خلاف تصورات قبلی که داشتم خیلی راحت و بی دردسر بود...

و در آخر اینکه روز سی و یک اردیبهشت روز عروسیمونه و منو سیا امسال سومین سالگرد ازدواجمونو دو تایی و خیلی عشقولانه جشن گرفتیم. با اینکه روز اداری بود ولی صبح حدود یه ساعت اداره رو دودر کردمو رفتم خرید کردمو دسر درست کردم برا شب و بعد از ظهر هم هول هولکی غذا درست کردم. با اینکه همه چی هول هولی بود غذام بد نشده بود فقط تیرامیسوم یه کم تلخ بود چون نسکافه شو زیاد ریخته بودم (اولین بارم بود که درست میکردم) ماست و خیارمم یه کم شور شد خوووو نمک زیاد ریختم ولی بقیه چیزا خوب و خوشمزه بود و کلی به منو سیا چسبید. قبل از شروع غذا هم کلی با میز شاممون عکس انداختیم اینم دو تا عکس از همون عکسا.