امروز بعد از ظهر با اینکه میدونستم سیا زود میاد خونه برای اطمینان به جای کلید انداختن به در خونه، زنگ خونه رو زدم وقتی صدای سیارو از پشت اف اف شنیدم انگار بال دراورده بودم همسری گرامی بالاخره بعد از سه شب دیر اومدن (حول و حوش ساعت 10 و 11 میومد) امروز خونه بود پله هارو دو تا یکی دویدم که زودتر ببینمش آخه این سه شب انقدر دیر میومد من خوابالو فقط شامشو میدادمو میخوسبیدم (آخه من به شلمان بودن معروفم باید سر ساعت بخوابم) کلی ذوق فرمودن از دیدن شوشوی گرام انگار چندین سال بود ندیدمش اونم خدایی تحویلم گرفت...
سر شب هم با هم رفتیم بیرون مامانم یه کاری داشت رفتیم ماموریت ایشونو انجام بدیم تو راه سیا یه بربری خرید که تمام و کمال همشو خوردیم (مثل افغانیاااااااا) یه مقدار هم میوه خریدیم که تو ماشین پوست کندمو خوردیم (مثل قحطی زدهااااااا) خودمونیما همه تعریف میکنن رفتیم فلان رستوران فلان غذای خارجی رو خوردیم ولی ما زیاد بلد نیستیم راه رستوران از کدوم طرفه! وقتی میریم بیرون یا هیچی نمیخوریم یا بخوریم بالای دو هزارتومن نمیشه!! ولی خدایی خیلی بهم چسبید از صدتا غذای آنچنانی رستورانای آنچنانی بربریه بیشتر بهم مزه داد...
شام هم رفتیم خونه مامان اینا، آیسان عمه مریض شده خواب خواب بود امیدورام مریضیش جدی نباشه و زودی خوب شه...
همون بربری اینقدر عشقولانه است که نگو
آره والاااا دل خوش باشه نون خشک هم کم از کباب سلطانی نداره
ایشاله زود خوب شن
مرسی عزیزم یه ذره دکتر ترسوندمون ایشاا... کارش به عمل جراحی نکشه
به به سلام تبریک میگم بازگشت شکوهمندانه آقا سیا رو که شمت بالاخره از تنهایی دراومدی امیدوارم ایسان عمه هم زود خوب بشه ولی اینو بدون گاهی لذتی که توی خوردن یه لقمه نون هست تو غذاهای آنچنانی نیست پس درهمه حال شاکر خدا باش
سلام عزیزم![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
مرسی گلم الان که فکرشو میکنم می بینم کوتاهی کردم باید براش پلاکارد مینوشتم
ممنون
بله واقعا منم قبول دارم تو زندگی فقط سلامتی و دل خوش مهمه مگر نه هر چی بخوری معده پر میشه...