روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

جاری نوشت

سه سال عروس این خانواده شدم کوچکترین مشکلی باهاشون نداشتم روزای سختی تو زندگیم از نظر مالی داشتم که کوچکترین ساپرتی از طرف خانواده شوهرم نشدم ولی دخالتی هم تو زندگیمون نکردن هر وقت هم میام ارومیه کلی تحویلمون میگیرن با همه فامیلشون هم خوب هستم اونام باهام خوب هستن و بهم احترام میذارن فقط این وسط یه برادر شوهر کوچکتر از خودم دارم که به علت عاشقی بیش از اندازه یکی دو سال زودتر از ما عروسی کرده و تمامی کمکهای پدر شوشو صرف ایشون شد (خرج عروسی، طبقه پائین خونه پدر شوشو، ماشین خریدن، دادن پول تو جیبی و خرجی و ...) تا اینجاش حرفی نیست نوش جانش (خوب اون بیشتر احتیاج داره، قر و فره خانمش بیشتره، کاری نیست، تن پروره، بی ادب و زورگو ...) ولی انگار تو زندگیش مشکل داره جاری رو نمیخواد انگار پشیمون شده این موضوع رو خیلی راحت تو سره جاریه گرام میزنه که من قبلا یکی دیگه رو میخواستم کاشکی اون زن من بود تو خودت رو به من تحمیل کردی، من دختر کوچیک سال دوست دارم (18 ساله) تو رو نمیخوام (جاری الان 26 سالش، برادر شوشو 28 سال، و 86 نامزد کردن، یعنی کامل دوتائی بچه بودن و الان هم حرکاتشون کاملا بچگانست و هیچکدوم رشد عقلی نداشتن)

اینارو گفتم که به اینجا برسم که جاریه محترم به زندگی بنده و شوهر بنده بسیار بسیار حسادت میکنن و همش میگه خوش به حالت سیا اینطوری نیست، دوستد داره، سیا بد اخلاق نیست، سیا ال نیست بل نیست،دائما در حال مقایسه کردنه و خیلی آزاد و راحت (بدون حجاب، با لباسای کاملا باز ) جلوی شوهر من جولون میده اصلا دوست ندارم جایی که اون هست شوهرم باشه مخصوصا وقتی بدون من سیا برای انجام دادن اوامر برادر شوهر به خونشون میره، امشب یکی از اون شباس ، نصاب اومده براشون م.ا.ه.و.ا.ر.ه نصب کنه که حضور سیا از نظرشون الزامیه و الان نزدیک سه ساعت سیا خونه اوناست و من تنها بالا خونه پدر شوشو هستم ساعت یک نصف شبه و دارم حرص میخورم انقدر بی معرفت هستن که نه به من میگن بیا پائین، نه جاری میاد بالا، وایساده پیش آقایون ...

نمیدونم ولی اصلا دوست ندارم انقدر راحت جلو شوهرم بگرده در صورتیکه من با حجاب کامل جلوی شوهرش میگردم نمیدونم باید بهش بگم لباس مناسب جلوی سیا بپوش یا نه؟ به پدر و مادر سیا گفتم به خود سیا هم گفتم زن برادرت بد میگرده من ناراحت میشم اینطوری میگرده  ولی به خودش نگفتم!

من به سیا اطمینان کامل دارم  ولی دست خودم نیست یه حسادت زنانه باعث میشه وقتی بد لباس میپوشه و با سیا شوخی میکنه ناراحت بشم مخصوصا اینکه با همسرش مشکل داره و میخواد بد رفتارهای شوهرش که میگه دوسش نداره رو تلافی کنه!

جالب تر اینجاست که فارسی بلدن صحبت کنن ولی تو جمع چهار نفرمون هم سه تائی(سیا و برادرشو زنش) ترکی حرف میزن و حتی من بهشون گفتم من ناراحت میشم شما حداقل فارسی حرف بزنید ولی اونا همیشه باهم ترکی حرف میزنن انگار من وجود ندارم.

نظرات 6 + ارسال نظر
حسین شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ق.ظ

سلام
این پست رو کامل خوندم و در مورد برادر شوهر ت و خانمش نظری ندارم اما به شما افرین و مرحبا میگم که باحیا و سنگین هستید .بیخودی حرص نخورید لطفا

سلام
ممنون مرسی

خاطره شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:50 ق.ظ http://roozhayekhatere.mihanblog.com

حرص نخور . اینطوری فقط خودت نابود میشی . اینجور مواقع خودت پر رو بازی در بیار برو خونش . یا وقتی ترکی حرف میزنن به شوهرت هر دقیقه بگو ترجمه کنه . اینطوری اعصابش خرد میشه به اونا میگه فارسی حرف بزنن . البته بستگی به درک شوهرت داره
به من سر بزنی خوشحال میشم

آخه نمیشد نگفته بودن که ،یه بار مادر شوهر وقتی پدر شوهرم خونه بردار شوهر داشت اوامرشونو اجراء میکرده میره پیش شوهرش میگه تا یه هفته برادر شوهر و زنش دعوا میکردن چرا تو اومدی خونه ما!!
تصمیم جدی گرفتم که زبون ترکی رو یاد بگیرم
چشم خانوم

سارا شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:28 ب.ظ

خب عزیزم تو هم محل نمیذاشتی و میرفتی خونه ی جاریت !
میایستادی تا کار اونا تموم بشه

آخه نمیشد نگفته بودن که ،باور میکنی تو این 3 ساله فقط یه شام مارو دعوت کردن خونشون!! یه بار مادر شوهر وقتی پدر شوهرم خونه بردار شوهر داشت اوامرشونو اجراء میکرده میره پیش شوهرش میگه تا یه هفته برادر شوهر و زنش دعوا میکردن چرا تو اومدی خونه ما!!

مریم توپولی چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:58 ق.ظ http://man-va-to-ma.blogsky.com

خب دعوا کنن به جهنم وقتی تو برای اونا مهم نیستی تو اونا رو واسه خودت مهم نکن عزیزم بی خیال برو با نظر خاطره هم موافقم هی بپرس چی گفت تو چی گفتی خودش کوتاه میاد هی میگه فارسی حرف بزنین حمید یه دوست داشت جلوی من هی مخصوصا کردی حرف میزد یکی دوبار زدم تو برجکش ادم شد دیگه کردی حرف نمیزنهچه معنی داره جلوی شوهر تو ولنگ و واز بگرده بهش بگو پررو باش وگرنه کلات پس معرکه است

آره حق با توست باید مثل خودشون پرو باشم ...
خدارو شکر دیگه تا چند وقت نمیبینمشون، دوسشون دارما ولی وقتی جاریم دیگه خیلی دختر خاله میشه بدم فقط از نوع پوشش میاد.
میگن ما راحت نمیتونیم فارسی حرف بزنیم سختمونه... از این به بعد تصمیم گرفتم ترکی یاد بگیرم...

یک ماما با چکمه های سفید چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:34 ب.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

سوسن جون شرایطتتو تجربه نکردم ولی میتونم تصور کنم چقدر سخت بوده...دست نوشته ها خیلی بدل نشین هستن

ممنون مستانه جون، میدونی هر چقدر هم حسود نباشیو این اخلاق رو بد بدونی بازم یه کوچلوش تو ته همه خانمها هست اون شب واقعا معنی حسادتو درک کردم با اینکه به سیا اطمینان کامل دارم ولی خوووو حسودی کردم دیگه

سحر شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:55 ق.ظ http://sahar1985.blogsky.com

سوسن جون با نظر بچه ها موافقم و فکر کنم آقا سیا باهات همکاری کنه...تو اینجور مواقع از قبل باهاش هماهنگ کن که هر وقت کسی جلو تو ترکی حرف زد خودش هی مرتب ترجمه شو بهت بگه و تو رو فعالانه تو بحث شریکت کنه که نظر هم بدیو یه جورایی تو اون جمع تلقین کنه که مهمه تو حرفاشونو بفهمی اینجوری بقیه هم یاد میگیرن

سیا که این کارو نمیکنه میگن ترکی راحتریم فارسی نمیتونیم با خودمون صحبت کنیم با تو هم دست و پا شکسته میتونیم صحبت کنیم (راست میگن انقدر دست و پای کلمات رو میشکنن که منم حرف زدنه معمولیمو قاطی میکنم)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد