روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

معرفی نیروی جدید

این چند روزه حسابی مشغول بودم ولی بیشتر از جسمم ذهنم مشغوله از چهارشنبه اول صبح که دفتردار رئیسمون بهم گفت یه نیروی جدید معرفی کردن برای سمت شما! من مثل یخ وا رفتم! نمیدونستم باید چیکار کنم ! آقای دفتردار ازم خواست که فعلا هیچی نگم تا خود رئیس این مسئله رو مطرح کنه ...

منو میگی خون خونمو میخورد آخه من هر کاری که خواسته بودنو انجام دادم مراسم آشتی کنان مسخرشونو شرکت کردم سه شنبه هم پاشدم رفتم مرکز با اونایی که مشکل داشتم صحبت کردم کلی هم تحویلم گرفتن وقتی دیدنم گل از گلشون شکفت... منم کینه هامو ریختم دورو دوباره شدم همون کارمند حرف گوش کن قبلی، حالا فردا اول صبحش نامه شروع به کار یه نفر تو پست خودمو میبینم به آقای دفتردار میگم پس من چیکارم اینجا که یه نفر دیگه معرفی شده ، میگه نمیدونم ما هم غافلگیر شدیم...

تا ظهر هی خودمو خوردم هیچی هم نمیتونستم بگم فقط زنگ زدم برا سیا درودل کردم گفتم نامردا این بلارو سرم اوردن... سیا یه کم دلداریم دادو گفت فعلا کاری نکن منتظر بمون ببین چی میگن...

بالاخره طاقت نیوردمو بعد از ظهر از مدیرمون پرسیدم که آقای رئیس چیزی راجبه من بهتون نگفتن اول انکار کرد بعد گفتم انگار نیروی جدید معرفی کردن، به آقای رئیس بفرمائید من با کمال میل حاضرم از اینجا برم اگه تا به حال هم وایسادم به احترام آقای رئیس بوده که گفتن باید بمونمو هیچ حرکتی انجام ندم... آقای مدیر گفتن نه لابد اشتباهی شده ما هم خبر نداشتیم همه ما از کار شما راضی هستیم... 

واقعیتش یه دلم راضی ام همین قسمت بمونم یه دلم هم میگم از این قسمت برم برا همین خودم سپردم دست سرنوشت هیچ اقدامی هم نمیکنم.

شب آقای رئیس بهم زنگ زده میگه من اجازه نمیدم شما برید اشتباهی نامه این خانم رو به اینجا زدن ولی من گفتم از فرصت استفاده کنم در جایی دیگه ایشونو بکار بگیرم ... منم بی تفاوت گفتم من راضیم از اینجا برم...

پنج شنبه ظهر باز به رئیس گفتم نمیخواد خودتونو اذیت کنید اگه مرکز میخواد جای منو عوض کنه من مشکلی ندارم من روز اول میخواستم برم به احترام شما وایسادم... بازم گفت نه...

امروز دیگه کل اداره فهمیدن یه خانم جدید میخواد بیاد ولی تا آخره وقت نیومد خلاصه از چهارشنبه تا حالا منتظرم ببینم چه امامزاده ای قرار جام بیاد

 واقعا ادارجات جای کثیفیه به هیچکس نمیشه اعتماد کرد...

نظرات 4 + ارسال نظر
سارا شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:54 ب.ظ

خانوم مبارکه وبلاگ جدید من چندروزی نبودم الان دیدم
ایشاا...هرجا که بهتره برات درست بشه

سلامت باشی عزیزم
مرسی

بارونی یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:45 ق.ظ http://zendegiyeman12.blogfa.com/

مرسی از نظر قشنگت. ولی وقتی منو نخواستو بدون خداحافظی رفت دیگه پی چیو بگیرم.

سخت نگیر خانومی گذر زمان خیلی چیزارو درست میکنه خودتو اذیت نکن شاید صلاحی توی اینکار باشه همه چیزو واگذار کن به خدا ایشاا... که درست میشه
عزیزم با غصه خوردن هیچی درست نمیشه به فکر چاره باش یا پیشو بگیر یا کامل کاتش کن از زندگیت فکرشم نکن خودتو مشغول کن ...

مریم توپولی یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:31 ب.ظ http://man-va-to-va-ma.blogsky.com

میگم شاید میخوان تو رو بزارن جای رئیس ولی میخوان سورپرایز بشی واسه همین دارن جواب سر بالا بهت میدن اگر اینطوری بشه چی میشه

قربون دستشون کار به کارم نداشته باشن رئیس کردنم پیشکشون نه مریم جون خانم سفارش شدست دختر نماینده ورامینه هر جوری شده میخوان براش کار پیدا کنن...

ستوده سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:20 ب.ظ

سوسن جون خودت را ناراحت نکن همانطوری که خودت هم گفتی بذار ببین تقدیر برات چی میخواد خیلی وقت ها خدا مصلحت هایی را میدونه ومیبینه که ما نمیبینیم .
وچیزهایی را که فکر میکنیم به ضرر ماست به نفع ما قرار داده .
آرام باش وتوکل کن .

آره عزیزم دیگه اصلا برام مهم نیست روزی ما دست خداست هر کاری بخوان بکنن بذار بکنن آخرش اینه که اخراجم میکنن دیگه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد