روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

دماغم سوخت

امروز یه مقدار دیرتر از اداره اومدم خونه تا رسیدم  ساعت 5:30 بود تو راه با خودم تصمیم گرفتم خورشت کاری درست کنم ببرم خونه مامان اینا چون دختر دائیم اونجاست و عاشق چیزای ترشه (و میخواستم یه کوچلو خودنمایی کنم بگم دست پختم خوبه من دیگه اون دختر خونه بابا نیستم که هیچ کاری بلد نیستم ...)، تا رسیدم کلی سیا رو التماس کردم برو برام فیله مرغ بخر میخوام غذا بذارم  بالاخره سیا گفت باید خودتم بیای تنها نمیرم بالاخره دوتایی رفتیم خرید کردیم اومدیم زنگ زدم خونه مامان اینا، مامانم نبود به دختر دائیم گفتم دارم غذا میذارم  بگو مامان شام نذاره حالا که نمیای خونمون باید دست پختمو امتحان کنی ...

 شروع کردم عجله ای و هول هولی آشپزی کردن ساعت هفت خورده ای مامانم زنگ زده میگه داداشت ظهر گفته میخواد دختر دائیتو ببره شام بیرون غذا نذار حالا غذا من فقط نیم ساعت دیگه اش جا میفتاد!! منو میگی کلی دماغم سوخت خورشتم تو دستم باد کرد .

پ.ن 1:  کلی زحمت کشیدم .

پ.ن 2: نتونستم خودنمایی کنم.

پ.ن 3:  باید تنهایی خودم همشو بخورم چون سیا این غذارو دوست نداره .

پ.ن 4: حالم دربست گرفته شد. 

پ.ن 5: تا من باشم الکی برا خودم برنامه ریزی نکنم.

پ.ن 6: خیلی خوشمزه شده حیف که خریدار نداره.

اینم عکسش:

نظرات 8 + ارسال نظر
مریم توپولی دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ب.ظ http://www.man-va-to-ma.blogsky.com

بیار بده به من دویت دارم خودم واست میخورم جیگر

مرسی عزیزم کی بهتر از شما

شبنم بانو دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 ب.ظ http://zeytooneeshgh.blogfa.com

منم دوست دارم حیف که نمیشه از اینجا خوردش .
آپم به منم سر بزن

عزیزمی

مریم توپولی سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ق.ظ http://www.man-va-to-ma.blogsky.com

قالب نو مبارک خانوم

قربونت برم مرسی عزیزم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ق.ظ

سلام ابجی
اولا قالب جدید مباررررک
خیلی قشنگه بخدآ
راستی غذا رو بفدست واسه ما
من.دوست دارم ....اشپزی ت هم بیسته
داداش سیا هم.خیلی دلش بخواد
غذا به این خوشمزه گی
......

موفق باشی گلم

سلام
مرسی سلامت باشید
قابل شمارو نداره چون یه کم ترشه با ذائقه اش جور درنمیاد یه کوچلو خورد...
زنده باشید

لیلیَن سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:03 ق.ظ http://lilien.blogsky.com

آخه چه گناه داشتی اینهمه برنامه ریزی و آخرش اینطوری. عزیزم عیبی نداره امروز ببر خونه مامانت اینا تا اونایی که دوست دارن بخورن.
من که غذا زیاد درست میکنم هی وعده ایی مفرستم خونه مامانم اینا.

آره تا من باشم سرخود برنامه نچینم آره فکر خوبیه

ستوده سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:04 ب.ظ http://saba055.blogsky.com/

نمیدونم چی بگم سوسن جون .
من که از خدام هست کسی بهم بگه شام نپز اون وقت تو هی التماس میکنی میخوام شام بپزم .
خوبه من بیام خونه تون .

میگم نخندی خورشت کاری نخوردم شاخه میدونی شوهرم هر چیزی دوست نداره منم اصلا بلد نیستم بپزمش .

آخه مهمون بازی رو خیلی دوست دارم برا خودمون زیاد حال آشپزی ندارم
آره عزیزم با خانواده تشریف بیارید خوشحال میشیم
منم از دوستم یاد گرفتم مامانم اینام تا حالا نخورده بودن. دستورشو برات میذارم البته یه مقدار ترش و تند (یه غذا هندیه دیگه)

آنا *زیرچترخاطرات من* سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 ب.ظ http://khaterateana.persianblog.ir/

به بههههههههههههههههه
چرا خریدار نداره؟ خودم هستم که

فدای تو و و و و

یک ماما با چکمه های سفید پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 ب.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

سوسن جون دلم ضعف رفت چه خشمزه به نظر میرسه کاش منم دخترداییت بودم!
چطور دلش اومد بره رستوران غذای به این باحالی رو رها کرد

عزیزمی تشریف بیارید بهترترترشو براتون درست میکنم خانومی
دیگه داداش اینا زرنگتر بودن مهمونمون بردن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد