روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

آیسان عاشق میشود

امروز دوباره صبا خانم آشتی فرمودند! این دختره به خدا یه چیزیش هست تعادل روحی نداره تکلیفش با خودشم معلوم نیست نمیدونم با خودش چه جوری فکر میکنه که این طوری رفتار میکنه!! باز بدون مقدمه اومد جلو و شروع به صحبت کرد اولش محلش نذاشتم ولی وقتی برای بار دوم اومد دلم نیومد بی محلی بهش کنم باهاش صحبت کردم فقط عذر و بهانه اورد که ندیمت چشمم نمیبینه، تو آب هم نگام نکردی منم جلو نیومدم!! (چه استدالال منطقی و به جایی میکنه این خانم!!) تو استخر یه دوست تازه پیدا کردم خیلی دختر با نمکی بود کرکره خنده کلی باهاش حال کردم زودی صمیمی شدیم...

بعد از ظهر وقتی اومدم خونه سیا خونه بود و دراز کشیده بود منم یه ذره استراحت کردمو بعد پاشدم سراغ کامپیوتر چون هوس سوسیس بندری کرده بودم میخواستم دستور پختشو پیدا کنم دستورات مختلفی در مورد یه مدل غذا وجود داشت (هر کس از نگاه و ذائقه خودش توضیح داده بود) بعد رفتم سراغ یخچال سوسیس بردارم دیدم آقا گربهه (سیا) همه رو بالا کشیده به رو خودشم نمیاره تنبلیشم میاد نمیره دوباره بخره منم برنامم بهم ریخته بود ساعت هفت و نیم شب دیگه چیزی به نظرم نمیرسید درست کنم داشتم به مخم فشار میوردم که چی درست کنم که مامان به دادم رسید انگار علم غیب داره گفت براتون شلوار گرم کن برا زیر شلوارتون خریدم همین الان بیان ببرید هوا دوباره خیلی سرد شده شام هم آمادست بیان بخورید برید، اولش سیا یه کم ناز فرمودن نه نمیریم ولی من گفتم باید بریم من سردمه شلوارام نازککن (سیا گول خورد) پاشیدیم رفتیم به شرطی که زود برگردیم، شاممونو خوردیم که بابا آیسان زنگ زد گفت بیان آیسان هم ببرید پیش خودتون (جفتم جور شد) آی انقده پر انرژی و شیطون شده بود که رو پا بند نمیشد.

در ضمن بعد از مدتها تونستم سریال عشق ممنوعه رو ببینم آیسان از من مشتاق تر بود بچه دو ساله همچین ذوق میکرد و موحند موحند میکرد که من خجالت میکشیدم فکر کنم این دختره کار بده دستمون آبرومونو ببره عاشق این پسره شده باشه میرفت جلو تلوزیون دستشو باز میکرد طوریکه بخواد کسی رو بغل کنه با ذوق و جیغ و خنده میگفت مو حند بیا، بعد از تلوزیون فاصله میگرفته انگشتاشو به طرف داخل باز و بسته میکرد میگفت: بیا بیا بیا بیا!! (با ریتم و کودکانه خونده بشه)  منو میگی همراه آیسان جیغ میزدمو قربون صدقه آیسان میرفتم.

خیلی خوش گذشت من و سیا و آیسان کلی با هم بازی کردیمو ذوق کردیم بعد تموم شدن فیلم هم به دستور آقامون باید هر چه سریعتر خانه پدری رو ترک میکردیم آیسان گریه میکردو میخواست پیشش بمونیم ولی این عمو سیا سنگدل یه پا و یه دنده بیشتر نداره وقتی یه حرفی میزنه روش میمونه اشک بچه رو دراوردیمو اومدیم خونمون!!

این عکس آیسانه در حال بغل کردن موحند البته وقتی عکس گرفته شد تصویر فیلم عوض شده ولی این حرکت رو برای موحند انجام میداد جیگر عمه!!


نظرات 5 + ارسال نظر
آرزو چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ق.ظ http://www.arezui.blogfa.com

سوسن جونم تو که اینقد برای بچه خودتو تیکه تیکه میکنیو جرواجر یکی بیار خوووووو. داری پیر میشیا

بچه های مردم عزیزن بچه خودت یعنی دردسر همیشگی!! آیسان بدقلقی کنه پرتش میکنم اونور ولی بچه خودتو که نمیتونی!!

سیامک چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ق.ظ http://kiavpn.com

راضیم ازت

کی من؟!؟!!!!!
من سوسن بارکش و همسرم سیا ساکتی : چاره حتما جز اینکه ناله شب گیر کنیم

مریم توپولی چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ق.ظ http://man-va-to-va-ma.blogsky.com

من فکر کردم عاشق پسر همسایه ای کسی شده نگو عاشق محده خودمونه عیبی نداره بخشیدمش

نه خواهر نبخشش عاشق اجنبی شده!! حیا میا نداره نمیدونی دیشب چیکار میکرد چجوری براش ذوق زده شده بود (خوبیت نداره دختر عشقشو بروز بده خدا قهرش میاد...)

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:15 ق.ظ

آجی سوسن سلام
میگم اگه این دختره بیاد اینجا و ببینه پشت سرش چه چیزایی مینویسی حتما تو اداره باهات دعوا میکنه(با توجه به اخلاقش که نوشتی)
ولی بعد دوباره آشتی میکنه
--
دم داداش سیا گرم که همه سوسیس ها رو خورده و خم به ابرو نمیاره
---
الهی فدای این آیسان بشم من ،مثل بچه خواهر خودم که 3 سالشه معلومه حسابی شیطوننه
یه جورایی حکم جاروبرقی خونه رو دارن
خدا ایشالله براتون نیگرش داره ...
---
مرسی بابت نوشتن و گذاشتن این عکسش
موفق باشی

سلام
دعوا!؟ از وسط دو شقم میکنه... و دوباره آشتی میکنه منم سیب زمینی و دلسوز سریع گوش مخملی میشمو باهاش صحبت میکنم
دمش حرارت! همچنین خونسرد یه ساعت من میگم هوس سوسیس بندری کردم دستور پخت برداشتم خوب یه کلمه بگو سوسیس نداریم که!
خدا نکن خدا خواهرزادتونو براتون نگه داره
آخرسر شما منو بی شوهر میکنی!
از بس هی تشویقم میکنی بنویس بنویس (منم بی جنبه همش میشینم پای بساط) همون یه ذره خونه داری هم که میکردم دیگه انجام نمیدم این روزاست که صدای سیا ساکتی در بیاد...

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:45 ب.ظ

آبجی سلامی دوباره
من یه سوال بپرسم
با توجه به نظراتی که دوستان گذاشتند و شما هم جواب دادی
این آیسان گل بچه خودتون نیست مگه؟؟

1000 تا ببوسش
------------
بازم بنویس و به داداش سیا سلام برسون

نه برادرزادمه
ممنون
بزرگیتون میرسونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد