روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

مصائب پخت دلمه و کوفته

امروز برعکس دیروز خیلی خوب خوابیدم نزدیک ساعت 10:30 بلند شدم دیدم مامان شوشو رو حوله حمامشون نشسته داره کلم باز میکنه برای درست کردن دلمه کلم (الان یه هفته ست بخاطره هوس آقا سیا قراره مامان شوشو دلمه و کوفته  بذاره) صبحانه که خوردیم کلم هارو بردم حسابی شستم بعد مامان شوشو اومد انداخته شون تو قابلمه آب جوش تا نرم بشه بعد باهم دیگه شروع کردیم به بستن دلمه ها (با ظرافت و بادقت) هی به من میگفت سفت بپیچ (منم اولین بارم بود) زیاد اولش جالب نمی پچیدم ولی بعد چند تا راه افتادم (استاد تمام شدم)!

یه سری وسایل میخواست با سیا رفتیم براش خریدیم بعد خوردن ناهار مشغول درست کردن کوفته شدیم کلی دنگ و فنگ داشت هی میگفت اینکارو کن اون کارو کن (منو میگی به کل پشیمون شده بودم میگفتم ولش کن خودم برا شام یه چیزی میذارم) دست بردار نبود سخت عزمشو جزم کرده بود به قولش عمل کنه (این خوش قولیش بابای منو دراورده بود) یه خربار ظرف برام کثیف کرده بود تازه یه سریشو خودش شست ولی باز حدود یه ساعت بیشتر من پای ظرفشوئی بودم مگه تموم میشد از مسخره میخندیدم میگفتم اگه من تا صبح هم اینجا وایسم باز شما ظرف کثیف میکنیدو من باید بشورم...

خلاصه بالاخره ظرفا تموم شد راستی مامانم اینا با داداشم اینارو هم دعوت کرده بودم که بیان دستپخت مامان شوشو رو بخورن (نه که غذای محلی اونا تا حالا نخوردن و اینکه من خیلی از دستپخت مامان شوشو تعریف کردم، اومدن تیس کنن ببینن من راست میگم یا نه) نشسته بودم که مامان اینا اومدن خونمون.

یه مقدار ازشون پذیرایی کردمو بعدش شامو اوردیم الحق و ولانصاف خیلی خوب و خوشمزه شده بود همه تعریف میکردن مخصوصا زن داداشم خیلی ذوق میفرمودن (به خستگیش می ارزید که خوششون اومد، در ضمن منم غذاهای مورد علاقه همسری رو آموختم تا در فراغت حال برایشان درست بفرمائیم)

خدا به مامانمو زن داداشم عوض خیر بده بیچاره ها بعد شام تمام ظرفارو شستن و خشک کردنو جمع کردنو گاز و کابینتارو دستمال کشیدنو آشپزخونه رو جارو! بعد اومدن نشستن. منم با آیسان جونم مشغول بودم مامان شوشو هم در حاله استراحت بیچاره از حال رفته بود دیگه (ایشون زود خسته میشن نه که یه کم بیمارن)

چون داداشم خسته بود زودی رفتن بعد از رفتن اونام منم با خیال راحت (نه که همه کارمو کردن) نشستم پای نت!

راستی آقا سیا هم خیلی کمکم کرد تو انداختن سفره، جمع کردن، پذیرایی کردن، خرید کردن، آشغال گذاشتن دم در، خلاصه خیلی خیلی کمک فرمودند (آفتاب از کدوم طرف در اومده مهربون شده من نمیدونم) شوخی کردم بیشتر وقتا کمک حالمه!

toop goosht 3d cover دانلود انیمیشن سه بعدی Cloudy With A Chance of Meatballs 2009


نظرات 4 + ارسال نظر
مریم توپولی شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ق.ظ http://man-va-to-va-ma.blogsky.com

سلام عزیزم چطوری خانومی خسته نباشی
اره دلمه کوفته خیلی خوشمزه است راستی مامان شوهرت اینا کجایین؟

سلام ممنون
ترکن مال ارومیه

مریم توپولی شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ق.ظ http://man-va-to-va-ma.blogsky.com

هستی هنوز سوسن

دختر تا این موقع شب بیداری؟!!!!!

مامانی عاشق شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ق.ظ http://zendegi-baeshgh.blogfa.com

خسته نباشی خاااانوم..
پس جای ما حسابی خالی بوده...

زنده باشی عزیزم
واقعا جاتون خالی بود خیلی خوب شده بود

آرزو شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:39 ب.ظ http://www.arezui.blogfa.com

عجب مامی شوشو هنرمندی داریا
خسته شدی ...یکم بشین پای نت

خیلی از هر هنرش ده تا انگشت میباره
آره بخدا منم بی جنبه فکر کنم آخر سر پای نت نشستن بدبختم کنه خواهر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد