روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

روزگار یک زن

زن همیشه مورد استعمار چه در خانه چه در محل کار. من یه زن تحصیلکردم که ...

پدر و مادر شوهر وارد میشوند

ساعت 7 صبح به زور پاشدیم سیا رفت ترمینال دنبال مامانش اینا، منم پاشدم مشغول کارام شدم صبحانه رو آماده کردم و وسایل برای ناهارو ، انقدر مشغول شدم یادم رفت حتی دست و صورتمو بشورم، نزدیکای ساعت 9 بود که مهمونام اومدن، اول یه دور توی خونه زدن و همه جارو نگاه کردن، حسابی از خونمون تعریف کردن گفتن خیلی خونه خوبی خریدید... مادرشوهرم از تمیزی خونه تعریف میکرد و میگفت چه همه چیز تمیز و مرتب چیده شده ... (خیلی خوشحال شدم که ازم تعریف میکردن ارزش سوزتی رو داشت) سفره مفصلی برای صبحانه براشون انداختم سیاجون هم زحمت نون تازه رو کشید که خیلی خوششون اومد بعد صبحانه رفتن یه مقدار استراحت کردن، سیا هم رفت دنبال ماشین خریدن، منم مشغول پخت و پز شدم، برا ناهار مامان و بابام رو هم دعوت کرده بودم یه سفره مفصل هم ظهر براشون انداختم همه کلی تعریف کردن خدارو شکر از دستپختم خوششون اومد وحشت داشتم غذاهای مارو دوست نداشت باشن ولی پسندیدن مخصوصا جوجه چینی رو، کلی ازم تعریف کردن ( آی میچسبه تعریف فامیل شوهر) مامانم اینا تا بعداز ظهر اینجا بودن.

خیلی خوشحال به نظر میان از همه چیز خوششون اومد سیاجون هم خیلی خوشحاله همش میاد ازم تشکر میکنه چشماش از شادی برق میزنه، منم خیلی خوشحالم که تونستم رضایتشون جلب کنم خدایی فامیل شوهر خوبی دارم خیلی ساده و صمیمی هستند...

پدر شوهر حسابی شرمندمون کرد چشم روشنی خونمون بهمون پول داد که هر چی خودمون میخوایم بخریم، من قبول نمیکردم راضی به زحمتشون نبودم ولی به زور بهم داد (دستش درد نکنه) 

فقط یه بدی داره وقتی با هم حرف میزن من متوجه نمیشم باید مثل گنگا بهشون نگاه کنم! بعضی وقتا به زحمت میتونن منظورشونو به من بفهمون تو پیدا کردن کلمات فارسی در میمونن، منم خنگ تو یاد گرفتن زبون اونا چاره ای جز نگاه کردن ندارم...

نظرات 3 + ارسال نظر
حسین جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:02 ب.ظ http://rezaei307.blogsky.com

سلام
بالاخره مهموناتون از راه رسیدن و به خیر خوشی از شون پذیرایی کردین
چقدر خوشحال شدم که ازتون تعریف کردن...پول ها رو هکه گرفتی ...یه پیشنهاد بگم:در پست قبلی نوشته بودی که همه کارهای خونه رو تهایی انجام دادی حالا همه پولها رو خودت وردار و به آقا سیا نده .......:دی :دی
اگه هم گفت بده بگو باید همه ظرفها رو بشوری:دی :دی
(شوخی بیجا کردم ببخشید)
راستی پیشاپیش شب یلدا رو بهتون تبریک میگم
امیدوارم در کنار آقا سیا و دیگر عزیزانتون شب خوشی رو داشته باشید
منم اپ شدم حداقل سر بزنید ولی مواضب باشید سرتون نشکنه (به قول خودتون البته):دی :دی

سلام
بله اومدن امروز به خیر گذشت تا روزای دیگه! ای آقا ما تمام دارو ندارمون تقدیم آقامون کردیم اینکه پول باباشه!
نه بابا خرج خودشون میکنم یه چیزی هم میزارم روش برا هر دوشون یه چیزه خوب میخرم
ممنون یلدای شمام مبارک خیلی جلویی سرباز امام زمان، با رقص و نوازندگی خدمت مقدسو میگذرونید!؟ خوش باشید که تمام خاطرات عمرتون همین سربازیه کاشکی ما هم میتونیستیم بریم

آرزو جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ب.ظ http://www.arezui.blogfa.com

ای چاپلوس ...... خونواده شوشو ازت تعریف کردن
ماشین خرید شوشو

مخلصیم
چه جورم خستگیم در اومد!
نه بابا شانس ما قیمت پراید شده اندازه پورشه!

مریم توپولی شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ب.ظ http://man-va-to-va-ma.blogsky.com

سلام چشمت روشن آی حال داره قوم شوهر ازت تعریف کنن من یه برادر شوهر دارم بهم میگه مای عروس وقتی براش کاری انجام میدم آی ازم تعریف میکنه حال میکنم خیلی دوستش دارم منم بهش میگم مای برادر شوهر خیلی باحاله

خدایی فامیل شوهرم خیلی خوبن به استثناء برادر شوهر و زنش، آی کیف کرده بودم ازم تعریف میکردن خانواده خودمم کلی از خونه داریم تعریفیدن
خدا برات حفظش کنه زن نمیخواد؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد